بملغتنامه دهخدابم . [ ب ُم م ] (ع اِ) بوم ، که جغد باشد. (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از قاموس ).
بملغتنامه دهخدابم . [ ب َ ] (اِ) آوای حاصل از زدن با کف دست نیک ناگشاده بر سر کسی . حکایت صوت با کف دست که اندک انگشتانش فراهم آمده باشد بر سر کسی زدن . || عمل با دست زدن به سر کسی به قوت . (ناظم الاطباء). سرچنگ ، یعنی به زور دست زدن بر سر کسی .(غیاث ). ضرب دستی که به زور تمام بر سر کسی زنن
بملغتنامه دهخدابم . [ ب َ ] (اِخ ) (شهرستان ...) یکی از شهرستانهای استان هشتم کشور و حدود آن بشرح زیر است : ازشمال به شهرستان کرمان و لوت زنگی احمد. از جنوب به کوهستان نمداد و شاه . از شرق به شهرستان زاهدان . از غرب به شهرستان جیرفت . هوای این شهرستان بر دو قسمت است : قسمت جلگه و دامنه ٔ نو
بملغتنامه دهخدابم . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دستگردان بخش طبس شهرستان فردوس . سکنه ٔ آن 233 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات و گاورس و خرما است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
بملغتنامه دهخدابم . [ ب َ ] (اِخ ) شهریست [ به ناحیت کرمان ] با هوای تن درست و اندر شهرستان وی حصاریست محکم و از جیرفت مهتر است و اندر وی سه مزگت جامع است یکی خوارج را و یکی مسلمانان را و یکی اندر حصار. و از وی کرباس و جامه و دستاری و خرمای خیزد. (حدود العالم ). از اقلیم سیم است .... گویند
بیملغتنامه دهخدابیم . (اِ) ترس و واهمه . (برهان ). ترس . (شرفنامه ٔ منیری ). خوف و به لفظ کشیدن و بردن و داشتن و کردن ودادن و آوردن مستعمل است . (از بهار عجم ) (غیاث اللغات ). خوف و ترس . (انجمن آرا) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). واهمه . (ناظم الاطباء). باک . بأس . بددلی . پروا. پرواس . ترس
بیملغتنامه دهخدابیم . (اِ) ثمریست شبیه بِه ْ. به کوچکی و صلب و با زغب بسیار زیاده از به و انطاکی گفته که درخت آن را پیوند از سیب و امرود و یا با نهال بلوط و یا شاه بلوط مینمایند و مانند سایر درختان در همان فصل ثمر میدهد و تا اواسط زمستان میماند. رجوع به مخزن الادویه و تذکره ٔ داود ضریر انطاک
بیگملغتنامه دهخدابیگم . [ ب َ / ب ِ گ ُ ] (ترکی ،ص ، اِ) (اصل آن بکسر گاف است بمعنی بیگ من چنانکه خانم نیز بمعنی خان من است لکن متداول بضم گاف است ) تأنیث بیگ . مؤنث بیگ . (ناظم الاطباء). لقب گونه ای است که در آخر اسم زنان آید: فاطمه بیگم . (یادداشت مؤلف )
بمقتضایلغتنامه دهخدابمقتضای . [ ب ِ م ُت َ ی ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) (از: «ب » + مقتضی ) برحسب . برطبق . بروفق . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
بماندهلغتنامه دهخدابمانده . [ ب ِ دَ / دِ ] (ن مف ) (از: «ب » + مانده ) ثابت و برقرار. || خسته و درمانده و عاجز. || تلف شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به مانده شود.
بماذالغتنامه دهخدابماذا. [ ب ِ ] (ع حرف جر + اسم ) (از: «ب » حرف جر + ماذا استفهام ) چرا؟ که در آن ؟ بکدام ؟ (ناظم الاطباء). به چه .
بمبولغتنامه دهخدابمبو. [ب َ ] (اِ) میلی که به خیک روغن فرو کنند و بدان دانند که روغن نیک یا بد است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
باسbass 1واژههای مصوب فرهنگستان1. بمترین صدای مردان 2. بمترین بخش در موسیقی چهـاربخشی آوازی3. بمترین یا دومین عضو بم در برخی خانوادههای سازی
چنگسانarpeggio (it.) 2, arpège (fr.)واژههای مصوب فرهنگستاننوعی آکورد شکسته که در آن نغمات بهصورت متوالی از بم به زیر یا از زیر به بم اجرا میشود
بمقتضایلغتنامه دهخدابمقتضای . [ ب ِ م ُت َ ی ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) (از: «ب » + مقتضی ) برحسب . برطبق . بروفق . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
بماندهلغتنامه دهخدابمانده . [ ب ِ دَ / دِ ] (ن مف ) (از: «ب » + مانده ) ثابت و برقرار. || خسته و درمانده و عاجز. || تلف شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به مانده شود.
بماذالغتنامه دهخدابماذا. [ ب ِ ] (ع حرف جر + اسم ) (از: «ب » حرف جر + ماذا استفهام ) چرا؟ که در آن ؟ بکدام ؟ (ناظم الاطباء). به چه .
بمبلی بوزولغتنامه دهخدابمبلی بوزو. [ ب َ ب ِ بو ] (اِ) نوعی پیچک است و در کردستان بدین نام موسوم است . در لاهیجان آن را رَزَک نامند. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به کرم البری شود.
بمبلی بوزلغتنامه دهخدابمبلی بوز. [ ب َ ب ِ بو ] (اِ) نامی است که در کردستان به تمیس دهند. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به تمیس شود.
رمبملغتنامه دهخدارمبم . [ رَ ب َ ] (اِخ ) مختصر نام ابن میمون است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ابن میمون و موسی بن میمون شود.
شبملغتنامه دهخداشبم . [ ش َ ب َ ] (ع اِ) سرما. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (ص ) ماءشَبَم ؛ آب سرد. (از منتهی الارب ). || آنکه احساس سردی کند از گرسنگی و یا بدون آن . (ناظم الاطباء). سرمازده با گرسنگی یا عام است . (منتهی الارب ).
شبملغتنامه دهخداشبم . [ ش َ ] (ع مص ) چوب پتفوزبند را در دهان بزغاله کردن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).