کثيردیکشنری عربی به فارسیبسيار , زياد , خيلي , چندين , بسا , گروه , بسياري , فراوان , فراواني , کفايت , بمقدار فراوان
جزئی فروشلغتنامه دهخداجزئی فروش . [ ج ُ ف ُ ] (نف مرکب ) مقابل عمده فروش . آنکه کالا را بقسمتهای کوچک برای مصرف میفروشد، و بطور مستقیم با مصرف کنندگان ارتباط دارد. مقابل عمده فروش که کالا را بمقدار فراوان به جزئی فروشان میفروشد.
املاحلغتنامه دهخدااملاح . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ ملح . نمکها. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به ملح شود. || (اصطلاح شیمی ) اجسامی هستند مرکب از ریشه ٔ یک اسید وریشه ٔ یک باز، و آنها بطریقه های زیر بدست می آیند:1) از اثر اسید بر فلز، مانند: <p c