بنزینلغتنامه دهخدابنزین . [ ب ِ ] (اِ) (مأخوذ از روسی ) بنزین معمولی (اسانس نفت ) که از تقطیر سبک نفت معدنی بدست می آید، و آن ماده ٔ مولد نیرو در اتومبیلها است . اغلب برای آنکه نقطه ٔ اشتعال بتأخیر افتد، در آن مقداری 4Pb(C2H5</span
بنزینفرهنگ فارسی عمیدمایعی بیرنگ، فرّار، قابل اشتعال، و دارای بوی مخصوص که از تقطیر نفت بهدست میآید و برای سوخت موتورها، ماشینها، و کارهای دیگر استعمال میشود.
بنزنلغتنامه دهخدابنزن . [ ب َ زِ ] (اِ) مایعی بی رنگ و با بوی تند مخصوص ، کمی سبکتراز آب که در 80/1 درجه ٔ صدبخشی بجوش می آید. و در 5/48 درجه ٔ صدبخشی متبلور میشود. بسیار فرار و سریعالاشتعال است . بنزن را نباید با بنزین که یک
بنزنفرهنگ فارسی عمیدمایعی بیرنگ، با بوی تند، سبکتر از آب، بسیارفرّار، و قابل اشتعال که از تقطیر تدریجی قطران زغالسنگ بهدست میآید و در ساختن رنگ، عطرهای مصنوعی، و مواد منفجره به کار میرود.
بنزنفرهنگ فارسی معین(بَ زَ یا زِ) [ فر. ] ( اِ.) مایعی بی رنگ و با بوی تند مخصوص که کمی سبک تر از آب است و در آن حل نمی شود ولی حلالی بسیار خوب است و از مشتقات نفت و قطران می باشد. بسیار فرُار و سریع و در صنعت اهمیت بسیار دارد.
حال بنجنلغتنامه دهخداحال بنجن . [ ب َ ج ِ ] (اِ) پیش بندی مالیات بواسطه ٔ آوردن قسمت مالیات سال آینده را بحساب امسال (؟). (ناظم الاطباء).
پمپ بنزینلغتنامه دهخداپمپ بنزین . [ پ ُ پ ِ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) محلی که به صاحبان اتوموبیل ووسائل نقلیه ٔ مانند آن بوسیله ٔ تلمبه بنزین دهند.
بنزین فروشیلغتنامه دهخدابنزین فروشی . [ ب ِ ف ُ ] (حامص مرکب ) فروختن بنزین . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ مرکب ) مکانی که در آنجا بنزین میفروشند. (فرهنگ فارسی معین ).
بنزین فروشیلغتنامه دهخدابنزین فروشی . [ ب ِ ف ُ ] (حامص مرکب ) فروختن بنزین . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ مرکب ) مکانی که در آنجا بنزین میفروشند. (فرهنگ فارسی معین ).
پمپ بنزینلغتنامه دهخداپمپ بنزین . [ پ ُ پ ِ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) محلی که به صاحبان اتوموبیل ووسائل نقلیه ٔ مانند آن بوسیله ٔ تلمبه بنزین دهند.