بنلادلغتنامه دهخدابنلاد. [ ب ُ] (اِ مرکب ) بنای عمارت و دیوار باشد. (برهان ). بنای دیوار و عمارت . چه ، لاد، دیوار است و سر دیوار را سر لاد گویند و بن دیوار را بنلاد و بنیاد به این معنی مشهور است . (آنندراج ) (از انجمن آرا). بنای عمارت و اصل آن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). بنیاد دیوار
بنلادفرهنگ فارسی عمید۱. = بنیاد: ◻︎ لاد را بر بنای محکم نه / که نگهدار لاد بنلاد است (فرالاوی: شاعران بیدیوان: ۳۹). ٢. پشتیبان.
بنلادفرهنگ مترادف و متضاد۱. اساس، بنیاد، پایه، پی ۲. طبقه، قشر، لایه ۳. بنا ۴. دیوار ۵. پشتیبان، حامی
بُنلاد 1cambiumواژههای مصوب فرهنگستانبافتی که به موازات محور طولی گیاه قرار دارد و منشأ رشد ثانوی یا قطری گیاه است
بینالودلغتنامه دهخدابینالود. (اِخ ) کوه شمال شرقی خراسان . دنباله ٔ رشته کوه آلاداغ است . از شمال غربی سرولایت تا دهستان پیوه ژن امتداد دارد و مرز طبیعی نیشابور را با مشهد تشکیل میدهد. بلندترین قلل آن 3425 متر ارتفاع دارد. (دائرة المعارف فارسی ).
بنددلغتنامه دهخدابندد. [ ب ُ دَ ] (اِ) اصل و بنیاد هر چیز. (برهان ) (آنندراج ). بنداد و بنلاد و اصل هر چیزی . (ناظم الاطباء). رجوع به بنداد و بنیاد و بنلاد شود.