بنکدارلغتنامه دهخدابنکدار. [ ب ُ ن َ ](نف مرکب ) کسی که مأکولات از قبیل پنیر و کشک و روغن و برنج و حبوبات و جز آنها را جهت فروش ذخیره کرده احتکار می نماید. (از ناظم الاطباء). کسی که مأکولات از قبیل پنیر و کشک و روغن و برنج و حبوب و جز آنها را جهت فروش ذخیره کند. (فرهنگ فارسی معین ). || کسی که
بنکدارفرهنگ فارسی عمیدکسی که مواد غذایی بهویژه برنج و روغن را بهصورت عمده و زیاد میفروشد؛ عمدهفروش
دارلغتنامه دهخدادار. (نف مرخم ) به معنی دارنده باشد، وقتی که با کلمه ای ترکیب شود. (برهان ). مانند: آبدار. آبرودار. آبله دار. آزاردار. آهاردار. اجاره دار. استخوان دار. اسلحه دار. اسم و رسم دار. اصل دار. الاغ دار. انحصاردار. انگبین دار. اورنگ دار. باددار. باردار. بازدار. بالادار. بال دار. بته
کاظم اصفهانیلغتنامه دهخداکاظم اصفهانی . [ ظِ م ِ اِ ف َ ] (اِخ ) (میرزا...) ولد حاجی میرزا علی از اهالی اصفهان و از معتبرین تجار است . حقاکه مشارالیه تاجر کالای قابلی است و بنکدار اهلیت و آدمیت است . از خوبیهای ذات و پاکیزگی صفات توفیق ترک دنیا یافته مدتی است که در مشهد مقدس سکنی گرفته مدارش به کتابت
بندارلغتنامه دهخدابندار. [ ب ُ ] (نف مرکب ) بنه دار. (فرهنگ فارسی معین ). کیسه دار. (برهان ) (انجمن آرا)(آنندراج ) (ناظم الاطباء). || دوافروش . (برهان ). دوافروش . داروفروش . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بنکدار شود. || صاحب تجمل و مکنت . (برهان ). صاحب مکنت و مایه . (آنندراج ). صاحب مکنت . (رش