بنی اسرائیللغتنامه دهخدابنی اسرائیل . [ ب َ اِ ] (اِخ ) اولاد یعقوب علیه السلام . چه اسرائیل به زبان عبری لقب یعقوب علیه السلام است و اِسراء بمعنی برگزیده و ئیل اسم حق تعالی . در منتخب نوشته که لفظ سریانی است و بعضی گفته که اسرائیل بمعنی بنده ٔ خدا است . (غیاث ) (از آنندراج ). نام عمومی قوم یهود است
بنگ بنگواژهنامه آزاد(اصفهان، سده) بَنگ بَنگ؛ صدای بلند. «سرم بنگ بنگ می کنه»، یعنی «سردرد گرفته ام»، مثلاً از صداهای بلند یا تردد در جاهای شلوغ و پر سروصدا.
بینیلغتنامه دهخدابینی . (اِ) ترجمه ٔ انف . ظاهراً مرکب است از بین بمعنی بینش و یای نسبت زیرا که این عضو مرئی میشود یا آنکه متصل بچشم که محل بینش است واقع شده و بهر تقدیر از صفات و تشبیهات اوست یعنی آنچه در اشعار می آید از: قلم ، نرگس ، الف ، انگشت و جز آن . (آنندراج از بهار عجم ). مضاعف «نای
بینگلغتنامه دهخدابینگ . (اِخ ) جان . (1704 - 1757 م .) دریاسالار انگلیسی ، پسر جورج بینگ ملقب به وایکاونت تارینگتن . در 1756 م . که فرانسویان به جزیره ٔ مینورکا هجوم بردند، بینگ مأمور شد که
زیت بنی اسرائیللغتنامه دهخدازیت بنی اسرائیل . [ زَ / زِ ت ِ ب َ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی است به رنگ و اندام زیتون و خطوط بسیاری موازی یکدیگر دارد و آنرا به عربی حجرالیهود و حجرالزیتون گویند. (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به حجرالیهود شود.
زیتون بنی اسرائیللغتنامه دهخدازیتون بنی اسرائیل . [ زَ / زِ ن ِ ب َ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حجرالیهود است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). رجوع به حجرالیهود و زیت بنی اسرائیل شود.
غنم بنی اسرائیللغتنامه دهخداغنم بنی اسرائیل . [ غ َ ن َ م ُ ب َ اِ] (ع اِ مرکب ) در تداول تازیان به وَبر گفته میشود و آن جانوری است مانند گربه و کوچکتر از آن ، و دم وی کوتاه است . (از اقرب الموارد). رجوع به وَبر شود.
بنیلغتنامه دهخدابنی . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان فروغن بخش ششتمد که در شهرستان سبزوار واقع است و دارای 165تن سکنه میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
بنیلغتنامه دهخدابنی . [ ب َ ] (ع اِ) در اصل بنین . ج ِ ابن (در حال اضافه ). پسران . اولاد:بنی اعمام . بنی امیه . بنی عباس . (فرهنگ فارسی معین ).- بنی آدم ؛ اولاد و انسان و مردم . (آنندراج ). اولاد آدم که مردمان باشد. (ناظم الاطباء). اولاد آدم . آدمیان . مردمان .
بنیلغتنامه دهخدابنی . [ ب ِ ] (ع اِ) ممال بنا. بناء ساختمان . (فرهنگ فارسی معین ) : و تدبیرهای دیگر که یک بیک نماند آن مرد بنا تواند ساخت پس او لطیف تر باشد و عزیز از بنی . اما آن لطف در نظر نمی آید. (فیه مافیه چ دانشگاه ص 313).-
بنیلغتنامه دهخدابنی . [ ب ُ ] (اِ) چیزی که از گل یا گچ سازندو دو چوب بشکل رقم هفت در آن قائم کنند بجهت نقادی ابریشم . (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی ) : زال فلک کلاوه ٔ ژولیده افکندنقاد شعر را بفسون بر بنی پای .میرسنجر (از آنندراج ).<b
بنیلغتنامه دهخدابنی . [ ب ُ ] (ع اِ) نوعی از ماهی . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || (ص نسبی ) منسوب به بن . (منتهی الارب ) (الانساب سمعانی ).
دوربنیلغتنامه دهخدادوربنی . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس . واقع در 87 هزارگزی باختر قشم سر راه مالرو قشم به باسعید. 180 تن سکنه . آب آن از چاه و باران تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class
حجراللبنیلغتنامه دهخداحجراللبنی . [ ح َ ج َ رُل ْ ل َ ب َ نی ی ] (ع اِ مرکب ) سنگی است اغبر با اندک شفافی و چون بسایند مثل شیر میگردد. در دوم سرد و در اول خشک و قاطع نفث الدم و حیض و مفتت حصاة و جهت قرحه ٔ معده و ضماد او رادع مواد و اکتحال او جهت منع نوازل و قرحه و سلاق نافع و مورث یرقان و مصلحش ع
حسین تنکابنیلغتنامه دهخداحسین تنکابنی . [ ح ُ س َ ن ِ ت ُ ن ُ ب ُ ] (اِخ ) ابن ابراهیم . او راست : اثبات حدوث العالم . (ذریعه ج 1 ص 89 و ج 6 ص 293).