بهارافشانلغتنامه دهخدابهارافشان . [ ب َ اَ ] (نف مرکب ) شکوفه پاشان . گل افشان . (ناظم الاطباء) : با گریبان بهارافشان چو پیدا شد ز دوربر تن مجلس نشینان جامه بوی گل گرفت .طالب آملی (از آنندراج ).
افشانلغتنامه دهخداافشان . [ اَ ] (نف مرخم ، ن مف مرخم ، اِمص ) پراکنده . منتشر. متفرق . پاشان . (ناظم الاطباء). افشانیده شده . (آنندراج ). ریزان . ریزنده . (از مؤید الفضلاء).- افشان فروریختن بول ؛ بقطرات پراکنده دفع شدن آن چنانکه در پیران و بیماران . (یادداشت مؤل