بهارانلغتنامه دهخدابهاران . [ ب َ ] (اِ مرکب ) هنگام بهار. (ناظم الاطباء). بهار. (آنندراج ). هنگام بهار و فصل بهار. (فرهنگ فارسی معین ) : بهاران و جیحون و آب روان سه اسب و سه جوشن سه برگستوان . فردوسی .خوشا بهاران کز خرمی و بخت جوان
بهارانفرهنگ فارسی عمید۱. بهار؛ فصل بهار.۲. هنگام بهار؛ در وقت بهار: ◻︎ درخت اندر بهاران بر فشاند / زمستان لاجرم بیبرگ ماند (سعدی: ۱۵۷).
باد بهارانلغتنامه دهخداباد بهاران . [ دِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد بهار. نسیم بهار : آب حیوان تیره گون شد، خضر فرخ پی کجاست خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد؟ حافظ.رجوع به باد بهار شود.
بحرانلغتنامه دهخدابحران . [ ب َ ] (اِخ ) دو دریای روم و فارس . و منه مجمع البحرین . (منتهی الارب ). || بحرالروم و بحرالاسود. (النقود العربیه ص 134).
بحرانلغتنامه دهخدابحران . [ ب ُ ] (اِخ ) لغتی است در بَحران . || موضعی به ناحیه فرع حجاز. (منتهی الارب ) : سپاهی ز رومی و از پارسی ز بحران و از کردو از قادسی . فردوسی .و رجوع به بحرین شود.
بحرانفرهنگ فارسی عمید۱. آشفتگی و تغییر حالت.۲. تغییر حالت ناگهانی مریض تبدار که منجر به بهبودی یا مرگ او بشود.
بهارانداملغتنامه دهخدابهاراندام . [ ب َ اَن ْ ] (ص مرکب ) زیبااندام . خوش اندام . (فرهنگ فارسی معین ) : بهاراندام سروی پیرهن چاکم چو گل داردکه رنگ ساعد او آستین را گل بدامان کرد.محمداسحاق شوکت بخاری (از آنندراج ).
باد بهارانلغتنامه دهخداباد بهاران . [ دِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد بهار. نسیم بهار : آب حیوان تیره گون شد، خضر فرخ پی کجاست خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد؟ حافظ.رجوع به باد بهار شود.
اقزعلغتنامه دهخدااقزع . [ اَ زَ ] (ع ص ) ستور جای جای پشم ریخته در بهاران . و همچنین کبش اقزع . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ستور یا کبش که در بهاران جای جای از پشم آن ریخته باشد.
زیلانواژهنامه آزادزندگی، منسجم، گیاهی مخملی و زیبا که بهاران کوهها و دامنه ها را همچون مخملی سبز می پوشاند.
بهارانداملغتنامه دهخدابهاراندام . [ ب َ اَن ْ ] (ص مرکب ) زیبااندام . خوش اندام . (فرهنگ فارسی معین ) : بهاراندام سروی پیرهن چاکم چو گل داردکه رنگ ساعد او آستین را گل بدامان کرد.محمداسحاق شوکت بخاری (از آنندراج ).
نوبهارانلغتنامه دهخدانوبهاران . [ ن َ / نُو ب َ ] (اِ مرکب ) هنگام بهار. فصل بهار : به نوبهاران بستای ابر گریان راکه از گریستن اوست این زمین خندان . رودکی .نشاید باز چشم نوبهاران چو بندد برف راه کو
باد بهارانلغتنامه دهخداباد بهاران . [ دِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد بهار. نسیم بهار : آب حیوان تیره گون شد، خضر فرخ پی کجاست خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد؟ حافظ.رجوع به باد بهار شود.