بهرامهلغتنامه دهخدابهرامه . [ ب َ م َ / م ِ ] (اِ) جامه ٔ سبز. (برهان ). جامه ٔ سبز و بهرامج معرب بهرامه است . (آنندراج ). || ابریشم . (برهان ). ابریشم پیله . (آنندراج ) (رشیدی ) : کفن حله شد کرم بهرامه راکه ابریشم از جان کند جام
بهرامیهلغتنامه دهخدابهرامیه . [ ب َ می ی َ ] (اِخ ) دهی از دهستان نقاب است که در بخش جغتای شهرستان سبزوار واقع است و 350 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
بهرامیلغتنامه دهخدابهرامی . [ ب َ ] (اِخ )ابوالحسن علی سرخسی . از شاعران عصر اول غزنوی است او در علوم ادبی ماهر و معروف بود. او راست : «غایةالعروضین » یا «غایةالعروضیین ». «کنزالقافیه » و «خجسته نامه »... وفاتش ظاهراً در اوایل قرن پنجم اتفاق افتاده است . (از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به ابوالح
شاه بهرامیلغتنامه دهخداشاه بهرامی . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از بخش سروستان شهرستان شیراز. دارای 109 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و برنج است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
بهرامجلغتنامه دهخدابهرامج . [ ب َ م َ ] (معرب ، اِ) بهرامه است که بیدمشک باشد و آن گلی است معروف . (برهان ). بیدمشک و آن دو قسم است سرخ و سبز و هر دو بوی خوش دارد و این معرب بهرامه است . (آنندراج ). مأخوذ از پارسی ، بیدمشک . (ناظم الاطباء). بید مشک است که خلاف بلخی نامند. (فهرست مخزن الادویه )
بلخیةلغتنامه دهخدابلخیة. [ ب َ ل َ خی ی َ ] (ع اِ) درختی است کلان مانند درخت انار، و گل خوش نما دارد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بهرامج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویة). رنف . بهرامه . خلاف بلخی .
بیدموشلغتنامه دهخدابیدموش . (اِ مرکب ) بیدمشک . شاه بید. بهرامه .مشک بید. بید طبری . و رجوع به ترکیبات بالا و بید مشک شود. یکی از هفده گونه ٔ بید که گربه بید نیز خوانندش . (شرفنامه منیری ). بمعنی بید مشک است و آنرا گربه بید نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از برهان ).
بید طبریلغتنامه دهخدابید طبری . [دِ طَ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام یکی از اقسام بیدها که هفده اند و آنرابیدمشک و بید گربه نیز گویند. نوعی از بید باشد و بعضی بید مشک را بید طبری گویند. و بعضی بید موله را گویند که بید مجنون باشد. به . (برهان ). نام درختی که هفده نوع است و آنرا گربه بید نیز خو
پلهلغتنامه دهخداپله . [ پ َ ل َ / ل ِ ] (اِ) نام درختی است خودرو که برگش به پنجه ٔ آدمی و گلش به ناخن شیر ماند و بیخ گل سیاه و برگ آن نارنجی میشود و در جنگلهای هندوستان بسیار است . (برهان قاطع بکسر پی هم آمده است ). دهاک . (غیاث اللغات ). درختی خورد (خودرو؟)