بهره ورلغتنامه دهخدابهره ور. [ ب َ رَ / رِ وَ ] (ص مرکب ) محظوظ و کامران و نیک بخت و کامیاب . (ناظم الاطباء). سودبرنده . کامیاب . برخوردار.بهره بر. بافایده . (یادداشت بخط مؤلف ) : ببخشیدشان جامه و سیم و زرببودند زو هریکی بهره ور.
بهره ورفرهنگ فارسی معین( ~. وَ) (ص مر.)1 - بهره بر. 2 - بهره - دار، بافایده . 3 - سودبرنده . 4 - کامیاب .
بهرهوری حملونقلtransportation productivityواژههای مصوب فرهنگستاننسبت بازدهی واحدهای حملونقل به هزینههای صرفشده
بهرهوری دومینsecondary productivityواژههای مصوب فرهنگستاننرخ انباشت زیتودۀ جدید توسط جانوران گیاهخوار در مدتزمان معین
بهرهوری سومینtertiary productivityواژههای مصوب فرهنگستاننرخ انباشت زیتودۀ جدید توسط جانوران گوشتخوار در مدتزمان معین
بهرهوری نخستینprimary productivityواژههای مصوب فرهنگستاننرخ تولید زیتوده ازطریق فرایندهای نورساختی و شیمیساختی خودپروردها، عمدتاً گیاهان سبز، به شکل مواد آلی
بهرهوری حملونقلtransportation productivityواژههای مصوب فرهنگستاننسبت بازدهی واحدهای حملونقل به هزینههای صرفشده
بهرهوری دومینsecondary productivityواژههای مصوب فرهنگستاننرخ انباشت زیتودۀ جدید توسط جانوران گیاهخوار در مدتزمان معین
بهرهوری سومینtertiary productivityواژههای مصوب فرهنگستاننرخ انباشت زیتودۀ جدید توسط جانوران گوشتخوار در مدتزمان معین
بهرهوری نخستینprimary productivityواژههای مصوب فرهنگستاننرخ تولید زیتوده ازطریق فرایندهای نورساختی و شیمیساختی خودپروردها، عمدتاً گیاهان سبز، به شکل مواد آلی