بهسازیدیکشنری فارسی به انگلیسیamelioration, amendment, betterment, correct, correction, culture, improvement, melioration, refinement, reform
بهسازی تصویرimage enhancementواژههای مصوب فرهنگستاندستکاری تصویر برای برجستهسازی یا تأکید بر ویژگیهای آن
بهسازی رویهsurface treatmentواژههای مصوب فرهنگستانپوشاندن هریک از لایههای آسفالت با قیر همراه با شن یا بدون آن
بهسازی لبهedge enhancementواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش پردازش تصویر که در آن بر ظاهرساختن خطوط و لبهها تأکید میشود
بهسازی تصویرimage enhancementواژههای مصوب فرهنگستاندستکاری تصویر برای برجستهسازی یا تأکید بر ویژگیهای آن
بهسازی رویهsurface treatmentواژههای مصوب فرهنگستانپوشاندن هریک از لایههای آسفالت با قیر همراه با شن یا بدون آن
بهسازی لبهedge enhancementواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش پردازش تصویر که در آن بر ظاهرساختن خطوط و لبهها تأکید میشود
بهسازی تباین تصویرimage contrast enhancementواژههای مصوب فرهنگستانپردازش تصویر بهنحویکه در آن تباین تصویر بهبود یابد
بهسازی تصویرimage enhancementواژههای مصوب فرهنگستاندستکاری تصویر برای برجستهسازی یا تأکید بر ویژگیهای آن
بهسازی رویهsurface treatmentواژههای مصوب فرهنگستانپوشاندن هریک از لایههای آسفالت با قیر همراه با شن یا بدون آن
بهسازی لبهedge enhancementواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش پردازش تصویر که در آن بر ظاهرساختن خطوط و لبهها تأکید میشود