بحستلغتنامه دهخدابحست . [ ب َ ح َ ] (اِ) آواز هر چیزی . بخست . (شرفنامه ٔ منیری ). ظاهراً مصحف بخست باشد. رجوع به بخست شود.
بهشتلغتنامه دهخدابهشت . [ ب ِ هَِ ] (اِ) در اوستا «وهیشته » از ریشه ٔ «وهو» صفت تفضیلی است برای موصوف محذوف که «انگهو» (خوب ) و «ایشت » (علامت تفضیل ) یعنی خوشتر، نیکوتر و آن (جهان هستی ) باشد و جمعاً یعنی جهان بهتر، عالم نیکوتر، ضد دژنگهو = دوزخ پهلوی و «وهیشت » فردوس .خلد. جنت . جایی خوش آب
بهشتفرهنگ فارسی عمید۱. جایی که نیکوکاران پس از مردن همیشه در آنجا خواهند بود؛ جنت؛ فردوس؛ مینو.۲. جایی که از خوبی و خرمی نظیر نداشته باشد.
صحن ارملغتنامه دهخداصحن ارم . [ ص َ ن ِ اِ رَ ] (اِخ ) عرصه ٔ باغ ارم (بهشت شداد). || مجازاً، باغ خرم . باغی که در نزهت و خرمی چون بهشت ماند.
شدادلغتنامه دهخداشداد. [ ش َدْ دا ] (اِخ ) ابن عاد. گمان میکنم این نام نزد یهود و مسیحیان مجهول باشد و جالوت که به دست داود کشته شد یکی از سرهنگان شداد است و باز گویند که او قصری بساخت بزرگ یک خشت از زر و یک خشت از سیم و باغی بکرددر آنجای درختان و میوه ها از گوهرها کرد و بجای خاک عنبر و مشک و
ارملغتنامه دهخداارم . [ اِ رَ ] (اِخ ) نام شهر عاد. (غیاث اللغات ) (کنزاللغات ) (آنندراج ). باغ عاد یا نام شهری که شداد پسر عاد بنا کرد. باغ یا شهر شداد. (ربنجنی ). بهشت شداد عاد. آورده اند که بعد شش روز یک خشت بالای آن میرفتی و تا آنجا که صفت بهشت است همه در آن موجود کرده چون خواست که درون
بهشتلغتنامه دهخدابهشت . [ ب ِ هَِ ] (اِ) در اوستا «وهیشته » از ریشه ٔ «وهو» صفت تفضیلی است برای موصوف محذوف که «انگهو» (خوب ) و «ایشت » (علامت تفضیل ) یعنی خوشتر، نیکوتر و آن (جهان هستی ) باشد و جمعاً یعنی جهان بهتر، عالم نیکوتر، ضد دژنگهو = دوزخ پهلوی و «وهیشت » فردوس .خلد. جنت . جایی خوش آب
بهشتلغتنامه دهخدابهشت . [ ب ِ هَِ ] (اِ) در اوستا «وهیشته » از ریشه ٔ «وهو» صفت تفضیلی است برای موصوف محذوف که «انگهو» (خوب ) و «ایشت » (علامت تفضیل ) یعنی خوشتر، نیکوتر و آن (جهان هستی ) باشد و جمعاً یعنی جهان بهتر، عالم نیکوتر، ضد دژنگهو = دوزخ پهلوی و «وهیشت » فردوس .خلد. جنت . جایی خوش آب
بهشتفرهنگ فارسی عمید۱. جایی که نیکوکاران پس از مردن همیشه در آنجا خواهند بود؛ جنت؛ فردوس؛ مینو.۲. جایی که از خوبی و خرمی نظیر نداشته باشد.
دربهشتلغتنامه دهخدادربهشت . [ دَ ب ِ هَِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور، واقع در 3هزارگزی جنوب نیشابور، با 129 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن ارابه رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class
دربهشتلغتنامه دهخدادربهشت . [ دَ ب ِ هَِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ماول بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
خازن بهشتلغتنامه دهخداخازن بهشت . [ زِ ن ِ ب ِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رضوان . رجوع به کلمه ٔ خازن شود.
خرم بهشتلغتنامه دهخداخرم بهشت . [ خ ُرْ رَ ب ِ هَِ ] (اِ مرکب ) بهشت خرم . بهشتی که خرم است . مقصود بهشت معهود است : اگر زو شناسی همه خوب و زشت بیابی بپاداش خرم بهشت . فردوسی .بکوشش بجوییم خرم بهشت خنک آنکه جز تخم نیکی نکشت . <
خسرو هشتم بهشتلغتنامه دهخداخسرو هشتم بهشت . [ خ ُ رَ / رُ وِ هََ ت ُ ب ِهَِ ] (اِخ ) اشاره به حضرت رسول صلوات اﷲ علیه و آله است . (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ).