بهینلغتنامه دهخدابهین . [ ب ِ ] (ص عالی ) بهترین . (برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ) (رشیدی ) (ناظم الاطباء). نیکوترین چیز. (شرفنامه ). الانتقاء؛ بهین چیزی برگزیدن . (تاج المصادر بیهقی ) : بهین کار اندر جهان آن بودکه ماننده ٔ کار یزدان بود.
بهینفرهنگ مترادف و متضاد۱. بهترین، بهینه، خوب، نیکو ۲. گزیده، منتخب ۳. بهترین، نیکوترین ۴. حلاج، نداف
بیهنلغتنامه دهخدابیهن . [ ب َ هََ ] (ع اِ) نسترن . (از لسان العرب ) (منتهی الارب ). گل نسترن . (ناظم الاطباء).
بیهنلغتنامه دهخدابیهن . [ هََ ] (اِ) خارپشت بزرگ تیرانداز را گویند. یعنی خارهای خود را مانند تیر اندازد. (برهان ). خارپشت و چوله را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). خارپشت بزرگ تیرانداز. (ناظم الاطباء). خارپشت . تشی . کوله . خجو. مرنگو. سکنه . (لغت فرس اسدی نخجوانی ذیل کلمه ٔ سکنه ) <span class
بیهینلغتنامه دهخدابیهین . (ص نسبی ) بهین . (السامی فی الاسامی ص 108). بهتر. || تندرو. (ناظم الاطباء).
بهنلغتنامه دهخدابهن . [ ب َ ] (ع مص ) شادان و فرحناک شدن . و منه حدیث الانصار ابهنوا منها آخر الدهر؛ ای افرحوا وطیبوا نفساً بصحبتی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
بهینسلغتنامه دهخدابهینس . [ ب ُ هََن ِ ] (ع اِ مصغر) مصغر بهنس که شیر و اسد باشد. (ازمنتهی الارب ) (آنندراج ). شیر بیشه . (ناظم الاطباء).
بهینهلغتنامه دهخدابهینه . [ ب ِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) گزیده و انتخاب شده . (انجمن آرا) (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ). گزیده ترین و بهترین چیز. (ناظم الاطباء). || (ص عالی ) بهترین . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). نیکوترین چیز. (شرفنامه ) :<
بهینآزماییgood laboratory practice, GLPواژههای مصوب فرهنگستاندستورالعملهای ناظر بر انجام بهینۀ آزمایش
بهینانباریgood storage practice, GSPواژههای مصوب فرهنگستاندستورالعملهای مربوط به نگهداری و حملونقل و توزیع مناسب داروها و مواد غذایی
بذر مادرfoundation seedواژههای مصوب فرهنگستاننُتاج بذر بهین که برای حفظ خصوصیات شناسنامهای و خلوص ژنی خاص به کار میرود
بهینسلغتنامه دهخدابهینس . [ ب ُ هََن ِ ] (ع اِ مصغر) مصغر بهنس که شیر و اسد باشد. (ازمنتهی الارب ) (آنندراج ). شیر بیشه . (ناظم الاطباء).
بهینهلغتنامه دهخدابهینه . [ ب ِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) گزیده و انتخاب شده . (انجمن آرا) (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ). گزیده ترین و بهترین چیز. (ناظم الاطباء). || (ص عالی ) بهترین . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). نیکوترین چیز. (شرفنامه ) :<
بهینآزماییgood laboratory practice, GLPواژههای مصوب فرهنگستاندستورالعملهای ناظر بر انجام بهینۀ آزمایش
بهینآزمایی بالینیgood clinical practice, GCP, good clinical research practice, GCResP, GCRPواژههای مصوب فرهنگستاندستورالعملهای بهینۀ ناظر بر انجام آزمایشهای بالینی
بربهینلغتنامه دهخدابربهین . [ ب َ ب َ ] (اِ) سبزه ای است . بقلةالحمقاء. خرفه . (ناظم الاطباء). ظاهراً دگرگون شده ٔ پرپهن است . رجوع به پرپهن شود.
راهبُرد بهینoptimal strategyواژههای مصوب فرهنگستاندر نظریۀ تصمیم، برنامهای کامل که مسیر عملهایی را که باید در هر نقطه صورت گیرد مشخص میکند تا بازدهی پولی یا مطلوبیت موردانتظار در بهترین وضعیت ممکن حاصل شود
طرح بهینoptimal designواژههای مصوب فرهنگستاننوعی طرح آزمایش که در آن مقادیر برگزیده برای متغیرهای تبیینی، به ویژگیهای مطلوب منجر میشوند