بوزمندلغتنامه دهخدابوزمند. [ م َ ] (اِ) گیاهی باشد بغایت خوشبوی . و با رای بی نقطه هم بنظر آمده است . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گیاهی بغایت خوشبوی . (ناظم الاطباء).
بازماندhysteresisواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن، اثر تغییرات در یک زیربخش اقتصادی، با وقفه به دیگر بخشها منتقل میشود
بازماندsequelaواژههای مصوب فرهنگستانهر اختلال یا حالت مرضی که به دنبال ابتلا به یک بیماری رخ دهد و باقی بماند
بوزمهلغتنامه دهخدابوزمه . [ زَ م َ / م ِ ] (اِ) گیاه خوشبو. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به بوزمند شود.