بافللغتنامه دهخدابافل . [ ف َ ] (ص ) احمق . سفیه . نادان . (ناظم الاطباء). اماظاهراً همان باقل است که به اشتباه چنین ضبط شده .
baffledدیکشنری انگلیسی به فارسیسردرگم، گیج، مات مبهوت، گیج یا گمراه کردن، دست پاچه کردن، بینتیجه کردن
بوفلانلغتنامه دهخدابوفلان . [ ف ُ ] (ع اِ مرکب ) فرزند شخصی مجهول . ناشناخته : حبل ایزد حیدر است او را بگیروز فلان و بوفلان بگسل حبال .ناصرخسرو.
بوفلانلغتنامه دهخدابوفلان . [ ف ُ ] (ع اِ مرکب ) فرزند شخصی مجهول . ناشناخته : حبل ایزد حیدر است او را بگیروز فلان و بوفلان بگسل حبال .ناصرخسرو.