بولکنجکلغتنامه دهخدابولکنجک . [ ک َ ج َ ] (اِ) بلکنجک . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ابوالکنجک و بوالکنجک و بلکنجک شود.
بلکنجکلغتنامه دهخدابلکنجک . [ ب ُ ک َ ج َ ] (ص ) طرفه . (لغت فرس اسدی ). هرچیز عجیب و غریب و طرفه که دیدنش مردم را به خنده آورد. (از برهان ). بلگنجک . بولکنجک . بولنجک : ای قامت تو بصورت کاونجک هستی تو به چشم مردمان بلکنجک . شهید.ای