بویندهلغتنامه دهخدابوینده . [ ی َ دَ / دِ ] (نف ) بوی کننده . (فرهنگ فارسی معین ). که ببوید. || دارای بوی . آنکه بوی دهد. آنچه بوی دهد. بویا. معطر : بشمشاد بوینده عنبرفروش بیاقوت گوینده در خنده نوش . اسدی .<
بوندهلغتنامه دهخدابونده . [ ب ُ وَ دَ / دِ ] (ص ) مرد با هستی و هیبت و صاحب نخوت .(برهان ) (ناظم الاطباء). رجوع به کلمات ماقبل شود.
بوندهلغتنامه دهخدابونده .[ ب ُ وُ دَ / دِ ] (ص ) آهسته . (رشیدی ) (جهانگیری ). مرد آهسته و باتمکین . (برهان ). مرد آهسته و با هیبت و نخوت . (انجمن آرا). مرد باحیا و باشرم . سلیم و ملایم . باوقار و باتمکین . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
بژویندهلغتنامه دهخدابژوینده . [ ؟ ] (اِ) قماش خانه . این لغت بدین صورت و با آن معنی در حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی آمده است اما آیا کلمه مبدل «پرونده » است که به غلط کاتب بدین صورت درآمده است ؟ و آیا قماش خانه هم ممکن است «قماشجامه » باشد؟ (از یادداشت مؤلف ).
متشاملغتنامه دهخدامتشام . [ م ُ ت َ شام م ] (ع ص ) همدیگر را بوینده .(آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). هم بوو نزدیک شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تشام شود.
مستشمملغتنامه دهخدامستشمم . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) مُستشِم ّ. نعت فاعلی از استشمام . بوینده . (غیاث ) (آنندراج ). خواهنده از کسی که چیزی را ببوید. || استنشاق کننده . (اقرب الموارد). رجوع به استشمام شود.
مستنشیلغتنامه دهخدامستنشی ٔ. [ م ُ ت َ ش ِءْ ] (ع ص ) جستجوکننده و تعقیب کننده ٔ اخبار. (از اقرب الموارد). پیروی و تتبع اخبار کننده . || بوینده . (از منتهی الارب ). رجوع به استنشاء شود.