بوییدنلغتنامه دهخدابوییدن . [ دَ ] (مص ) بوکردن شخص چیزی را. (آنندراج ). استشمام کردن . بوی کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : بجای مشک نبویند هیچ کس سرگین بجای باز ندارند هیچ کس ورکاک . ابوالعباس .جهان را بکوشش چه جویی همی گل زهر خیره
بالشتکboudinواژههای مصوب فرهنگستانهر یک از قطعههای سوسیسیشکل در یک ساختار بالشتکی که یا از قطعة دیگر یا دیگرقطعهها جداست یا پیوند باریکی با آنها دارد
کوپیوند سپریshield budding, T-buddingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی کوپیوند که در آن برشی بهصورت T در پایه زده میشود و پیوندک حاوی یک جوانه از بالا در زیر پوست پایه قرار میگیرد متـ . کوپیوند شکمی
جوانهزنیbudding 1واژههای مصوب فرهنگستاننوعی تکثیر غیرجنسی ازطریق رویش یاختۀ جدید از کنار یاختۀ دیگر که بیشتر در مخمرها روی میدهد
کوپیوندbudding 2واژههای مصوب فرهنگستاننوعی پیوند که در آن پیوندک فقط دارای یک جوانه و مقداری پوست است
کوپیوند دوگانهdouble-shield buddingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پیوند که در آن پیوند بهکمک یک واسطۀ پوستی بر روی پایه قرار میگیرد
بوییدنیلغتنامه دهخدابوییدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) قابل بوییدن . لایق بوییدن . درخوربوییدن . || مشهوم . (فرهنگ فارسی معین ).
تشمملغتنامه دهخداتشمم . [ ت َ ش َم ْ م ُ ] (ع مص ) بوییدن بدرنگ . (تاج المصادر بیهقی ). بوییدن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بوییدن و گویند بوییدن به آهستگی . (از اقرب الموارد).
بوییدنیلغتنامه دهخدابوییدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) قابل بوییدن . لایق بوییدن . درخوربوییدن . || مشهوم . (فرهنگ فارسی معین ).
انبوییدنلغتنامه دهخداانبوییدن . [ اَم ْ دَ ](مص ) بوی کردن و بوییدن .(برهان قاطع) (آنندراج ). بوی کردن . (شرفنامه ٔ منیری ). شم . تعسعس . (مجمل اللغه ). الشم و الشمیم . (تاج المصادر بیهقی ). شمیم . (دهار). بوییدن و استشمام کردن چیزهای خوشبوی و بوی خوش . (ناظم الاطباء) : <b
انبوییدنلغتنامه دهخداانبوییدن . [ اُم ْ دَ ] (مص ) بو کردن ، کذا فی شرفنامه . (مؤید الفضلاء) . || در قنیه منقول از حاشیه ٔ زفان گویاست که انبوییدن ستایش و بانگ کردن [ است ] چنانکه انبویدن (کذا). (مؤید الفضلاء). و رجوع به انبوییدن شود.
انبوییدنفرهنگ فارسی عمیدبو کردن: ◻︎ از دست خیال روی تو وقت سحر / گلدستهٴ وصل تو همیانبویم (فخر زرگر: لغتنامه: انبوییدن).