بچگیفرهنگ فارسی عمید۱. بچه بودن.۲. (اسم) دوران کودکی: از همان بچگی باهوش بود.۳. بیتجربگی.۴. (صفت نسبی، منسوب به بچه) مربوط به بچه.
بچگیلغتنامه دهخدابچگی . [ ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی بچه . طفولیت .خردی . کودکی . صباوت . صبا. خردسالی . صغر. || (ص نسبی ) منسوب و متعلق به بچه . (ناظم الاطباء).
شرکتبهکارمندbusiness-to-employee, B2Eواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تجارت الکترونیکی که در آن کارمندان درخواست لوازم و ملزومات کاری خود را بهصورت الکترونیکی به شرکتهای فروشنده ارسال میکنند
اتصال لببهلبbutt jointواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اتصال که در آن دو قطعه تقریباً در یک صفحه و در امتداد هم قرار میگیرند
جوشکاری لببهلبbutt weldingواژههای مصوب فرهنگستانروشی در جوشکاری که در آن دو لبۀ قطعات کار در مقابل هم و تحت فشار قرار میگیرند و خط تماس آنها جوش داده میشود