بکسماتلغتنامه دهخدابکسمات . [ ب َ س َ ] (اِ) بقسمات . نوعی از نان روغنی باشد که روی آن را مربعمربع بریده بپزند و بیشتر مسافران بجهت توشه ٔ راه بردارند. (برهان ) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا). نوعی از نان که مربع پزند و در ریسمان کشند و مسافران بجهت توشه بردارند. (رشیدی )(از جهانگیری ) (از هفت ق
بقسماتلغتنامه دهخدابقسمات . [ ب َ س َ ] (معرب ، اِ) معرب بکسمات فارسی است . (یادداشت مؤلف ). خبز رومی . کعک . بقسماط . بشماط. بقسمات .(دزی ج 1 ص 103). رجوع به بکسمات و برهان قاطع شود.
بقسماتلغتنامه دهخدابقسمات . [ ب َ س َ ] (معرب ، اِ) معرب بکسمات فارسی است . (یادداشت مؤلف ). خبز رومی . کعک . بقسماط . بشماط. بقسمات .(دزی ج 1 ص 103). رجوع به بکسمات و برهان قاطع شود.
سوخاریلغتنامه دهخداسوخاری . [ س ُ ] (روسی ، ص ، اِ) سوخارین . نوعی نان خشک که از آرد سفید است ، نان سوخارین را قنادهاپزند و کمی شیرین است . (یادداشت بخط مؤلف ). قسمی نان شیرینی خشک و سبک . بکسمات . (فرهنگ فارسی معین ).
پرسبورگلغتنامه دهخداپرسبورگ . [ پْرِ / پ ِ رِ س ْ] (اِخ ) امروزه آنرا براتیسلاوا گویند و آن شهری است در چکواسلواکی که سکنه ٔ آن هُنگری باشند و واقع است در کنار دانوب . دارای 100000 تن سکنه و دانشگاه و مطران نشین است و بندری در س
نانلغتنامه دهخدانان . (اِ) پهلوی : نان ، ارمنی : نکن (نان پخته در خاکستر) ، مأخوذ از پهلوی ، نیکان = پارسی : نیگان ، بلوچی : نگن و نظایر آن ، از ایرانی باستان : نگن ، منجی : نگهن ، کردی : نن ، نان ، زازا: نا ، نان ، دوجیکی : نن ، گیلکی : نان ، فریزندی ، یرنی و نطنزی : نون ، سمنانی : نونا ،