بیت العنکبوتلغتنامه دهخدابیت العنکبوت . [ ب َ تُل ْ ع َ ک َ ] (ع اِ مرکب ) نسیج الرطیلا. (اقرب الموارد). خانه ٔ عنکبوت که از تارهای بسیار تنک و باریک و ناپایدار بافته شده است : و اِن اوهن البیوت لبیت العنکبوت . (قرآن 41/29).چند آخر دعوی با
بیتافزاییbit stuffingواژههای مصوب فرهنگستانافزودن بیت به قاب رقمی (digital frame) برای همزمانسازی و واپایش
جریان بیتbit streamواژههای مصوب فرهنگستانرشتهای پیوسته از بیتها که بهطور متوالی در حوزۀ زمان انتقال مییابند
بیتهای افزونهredundant bitsواژههای مصوب فرهنگستانبیتهایی که در هنگام انتقال دادهها برای تشخیص یا اصلاح خطا یا هر دو افزوده شدهاند
وشعلغتنامه دهخداوشع. [ وُ ش ُ ] (ع ص ) خانه ٔ تننده . (منتهی الارب ). خانه ٔ عنکبوت . (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). بیت العنکبوت . (المنجد) (از اقرب الموارد).
خانه ٔ عنکبوتلغتنامه دهخداخانه ٔ عنکبوت . [ ن َ/ ن ِ ی ِ ع َ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بیت عنکبوت . نسج عنکبوت . پرده ٔ عنکبوت . (مهذب الاسماء). ابر کاکیا. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). بیت العنکبوت : چون خانه ٔ عنکبوت یکسان است در کوی تو
ابرکاکیالغتنامه دهخداابرکاکیا. [ اَ ب َ ] (اِ) تنیده ٔ عنکبوت . نسج عنکبوت . کارتُنک . تنسته . دام عنکبوت . خانه ٔ عنکبوت . بیت العنکبوت . تار عنکبوت . کره . کرتینه . و آنرا ابرکاکیاب و ابرکاکیان و ابرکاکیاه نیز گفته اند : دلیل تو ابریست پوشای حق به سستی ست همچون ا
بروتلغتنامه دهخدابروت . [ ب ُ ] (اِ) سبلت یعنی موی لب . (غیاث ). مجموع مویهای لب برین . شارب . (بحر الجواهر). دَرَز. سِبا. سِبالة. سبلتان . سبلة. سبیل . سَودَل . شارب : تیز در ریش و کفْل در گه شدخنده ها رفت بربروتانم . مسعودسعد.به
بادفرهنگ فارسی عمید۱. (هواشناسی) هوای متحرک؛ حرکت شدید یا ضعیف هوا که در اثر اختلاف درجۀ حرارت و به هم خوردن تساوی وزن مخصوص در نقاط مختلف کرۀ زمین به وجود میآید.۲. ‹واد› ورم، آماس، و برآمدگی در بدن یا چیز دیگر.۳. [مجاز] غرور؛ نخوت؛ خودبینی.⟨ باد بروت: ‹بادوبروت› [قدیمی، مجاز] خودبینی؛ خودپس
بیتلغتنامه دهخدابیت . [ ] (اِ) در ابیات زیر از نظام قاری آمده است و ظاهراً نام پارچه ای است : بیت و کتان و زوده و بیرم رود بکردآنجا که وصف روسی انصار میکنم . نظام قاری (دیوان ص 26).سیه گلیمی شده ،
بیتفرهنگ فارسی عمید۱. [جمع: ابیات] (ادبی) دو مصراع از شعر.۲. [جمع: بُیُوت، جمعالجمع: بُیُوتات] [قدیمی] خانه.
بیتلغتنامه دهخدابیت . [ ب َ ] (ع اِ) خانه . ج ، ابیات ، بیوت . جج ، ابابیت ، بیوتات ، ابیاوات . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خانه . (ترجمان القرآن ). مسکن . (اقرب الموارد). خانه و سرای . بیوت جمع و بیوتات جمعالجمع. (آنندراج ). محل سکونت . جای باش ، از هرچه ساخته باشند. (از اقرب الموارد). خ
بیتلغتنامه دهخدابیت . [ ب َ ] (ع مص ) به شب کردن چنین . (منتهی الارب ). || زناشویی کردن ؛ بات الرجل یبیت بیتاً؛ تزوج . رجوع به بیتوتة شود. و فلاناً، زوجه (لازم و متعدی ). (از اقرب الموارد). زن کردن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
دبیتلغتنامه دهخدادبیت . [ دَ ] (اِ) قسمی قماش نخی . نوعی منسوج پنبه ای و آن بیشتر آستر لباس و رویه ٔ لحاف و تشک را بکارست .- دبیت حاج علی اکبری ؛ نوعی دبیت که بنام سفارش دهنده ٔ آن یعنی حاج علی اکبر به کارخانه های دبیت بافی لندن شهرت گرفته است .
دوبیتلغتنامه دهخدادوبیت . [ دُ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) مثنوی . (یادداشت مؤلف ). || چهار مصراع نخستین شعر را گویند که خوانندگان در آغاز سرود می خوانند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 440).
حجاب البیتلغتنامه دهخداحجاب البیت . [ ح ِ بُل ْ ب َ ] (اِخ ) ستار کعبة. کسوةالکعبة. پرده ٔ کعبه . پرده ای که پادشاهان عرب و خلفای اسلام برای پوشانیدن دیوار خانه ٔ کعبه با تشریفات مخصوص بدانجا میفرستادند. گویند قدیم ترین کسوه ٔ کعبه را تبع ابوکرب اسعد پادشاه حمیر که از جنگ یثرب بازمیگشت به خانه ٔ کع
خبیتلغتنامه دهخداخبیت . [ خ َ ] (ع ص ) حقیر. فرومایه . خبیث . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (متن اللغة). خسیس .
خبیتلغتنامه دهخداخبیت . [ خ ُ ب َ ] (اِخ ) نام آبی بوده است به عالیه و در آن اشجع و عبس شریک بوده اند. نابغه ٔ ذبیانی در وصف آن آورده است :الی ذبیان حتی صبحتهم و دونهم الربائع والخبیت و نیز کثیر گفته است :و فی الیاس عن سلمی و فی الکبر الذی اصابک شغل للمحب المطالب فدع ع