بیدوشلغتنامه دهخدابیدوش . [ وَ ] (ص مرکب ) (از: بید + وش ) مانند بید. برسان بید. بیدمانند. || لرزان . لرزنده مانند برگهای بید که به اندک بادی میلرزد. (ناظم الاطباء).
بدپوزلغتنامه دهخدابدپوز. [ ب َ ] (اِ) پیرامون دهان از طرف بیرون . (از برهان قاطع). پیرامون دهان . (ناظم الاطباء). پتفوز. (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : عاریت داده پدر سبلت و ریش و بدپوزبه بخارا شده هنگام صبی علم آموز. سوزنی (از فرهنگ شعوری ج <sp
بدوسلغتنامه دهخدابدوس . [ ب َ ] (اِ) امید. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || خیرخواهی و مهربانی . (ناظم الاطباء). محبت و مهربانی . (آنندراج ). || شمشیر تیز. (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
آبیدوسلغتنامه دهخداآبیدوس . (اِخ ) از شهرهای مصر علیاست و تخته سنگهای موسوم به آبیدوس که نامهای دو طبقه از فراعنه ٔ قدیم مصر در آن نقش بود در حفر اراضی آن به دست آمد (بسال 1871 م .).