بیرزدلغتنامه دهخدابیرزد. [ زَ ] (اِ) بیرزه . بیرزی . بیرژه . صمغی باشد مانندمصطکی ، سبک و خشک و بوی تیز دارد. و طبیعت آن گرم وخشک است و مانند عسل صافی . علاج عرق النساء و نقرس کند و حیض را براند و بچه ٔ مرده از شکم بیندازد و در مرهمها نیز داخل کنند و معرب آن بارزد باشد. (از برهان ) (از رشیدی )
برجدلغتنامه دهخدابرجد. [ ب ُ ج ُ ] (ع اِ) نوعی از گلیم سطبر. (منتهی الارب ). نوعی از گلیم ستبر. (ناظم الاطباء). پوششی است از پشم قرمزو گفته اندکسائی است راه راه و ضخیم که برای خیمه و جز آن صلاحیت دارد. (اقرب الموارد). ج ، براجد. (ناظم الاطباء).
برگزیتواژهنامه آزادBrexit؛ مخفف British Exit، خروج انگلیس از اتحادیۀ اروپا. در ماه ژوئن 2016، انگلیسی ها با شرکت در همه پرسی به برگزیت رأی مثبت دادند.
بیرزیلغتنامه دهخدابیرزی . (اِ) بارزد.بیرزد. بیرزه . بیرژه . بمعنی بیرزه است . (از برهان ) (از جهانگیری ). رجوع بمعنی اول بیرزد و بیرزه شود.
بیرزهلغتنامه دهخدابیرزه . [ زَ / زِ ] (اِ) بارزد. بیرزد. بیرزی . بیرژه . بمعنی اول بیرزد باشد و آن صمغی است بغایت گنده و منتن و بعربی آنرا قنه گویند و با زای فارسی هم آمده است . (برهان ). بیرژه . انزروت . (ناظم الاطباء). صمغی است مانند مصطکی سبک و خشک و مثل عس