لغتنامه دهخدا
بیرنگی . [ رَ ] (حامص مرکب ) صفت بیرنگ . (یادداشت مؤلف ). حالت بیرنگ . || بیچونی حق ، و نزد محققان ظهور احدیت است و اشاره به عالم وحدت که عبارت از مرتبه ای بیمرتبه بود که اسقاط اضافات ذات معراست از لباس اسماء و صفات تعالی و تقدس . (از برهان ) (غیاث ) (آنندراج ) <span class="