بیزاریلغتنامه دهخدابیزاری . (حامص ) برائت : تبری ، تبرئه ؛ بیزاری از فام و عیب . براءة. (یادداشت مؤلف ). تنصل ؛ از گناه بیزاری کردن . (زوزنی ).- بیزاری جستن ؛ تبری کردن . بیزاری جستن از فرزند؛ نفی اوکردن . (یادداشت مؤلف ).- بیزاری نمودن </span
بیزاریدیکشنری فارسی به انگلیسیabhorrence, abomination, allergy, antipathy, aversion, detestation, disgust, dislike, distaste, execration, hate, hatefulness, hatred, loathing, nausea, odium, phobia, reluctance, repugnance, repulsion
اختلال بیزاری جنسیsexual aversion disorderواژههای مصوب فرهنگستاناختلالی که در آن واکنش هیجانی منفی به فعالیت جنسی، موجب اجتناب از آن فعالیت میشود
بیزاریدرمانیaversion therapyواژههای مصوب فرهنگستانگونهای رفتاردرمانی که در آن بیمار برای اجتناب از رفتار یا نشانههای ناخوشایند ازطریق مرتبط کردن آنها با تجارب دردناک شرطی میشود
بیزاریدرمانیaversion therapyواژههای مصوب فرهنگستانگونهای رفتاردرمانی که در آن بیمار برای اجتناب از رفتار یا نشانههای ناخوشایند ازطریق مرتبط کردن آنها با تجارب دردناک شرطی میشود