بیضانیلغتنامه دهخدابیضانی . [ ] (اِ) رشیدی از منطق اشارات ابوعلی آرد که بیضانی بمعنی ققنس (رومی ) مرغ معروف است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ققنس شود.
بیضانیلغتنامه دهخدابیضانی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب است به بیضان . رجوع به بیضان شود. || شبیه بیضی . بیضوی . (از ملحق لسان العرب ).
بیدینیلغتنامه دهخدابیدینی . (حامص مرکب ) حالت بی دین . لامذهبی . بی کیشی . مقابل دینداری : بدین از خری دور باش و بدان که بیدینی ای پور بیشک خریست . ناصرخسرو.گر امانت بسلامت ببرم باکی نیست بیدلی سهل بود گر نبود بیدینی .<p clas
بدنیلغتنامه دهخدابدنی . [ ب َ دَ ] (ص نسبی ) منسوب و متعلق به تن و بدن . (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ). || برنگ بدن . (یادداشت مؤلف ).
بیضانیاتلغتنامه دهخدابیضانیات . [ ب َ نی یا ] (ع اِ) مرغان آبی ، اعم از اردک و قاز و جز آن . (یادداشت مؤلف ).
بیضانیاتلغتنامه دهخدابیضانیات . [ ب َ نی یا ] (ع اِ) مرغان آبی ، اعم از اردک و قاز و جز آن . (یادداشت مؤلف ).