بیکثلغتنامه دهخدابیکث . [ ب ِ ک َ ] (اِخ ) یاقوت ، ذیل بنکث نویسد که بیکث نیز آمده است . لسترنج در سرزمینهای خلافت شرقی (ص 511) به همین دو صورت نیز آورده است و اما در حدود العالم فقط بیکث (بدون ضبط) آمده است و گوید قصبه ٔ چاچ است [ به ماوراءالنهر ] وشهری بزرگ
بقتلغتنامه دهخدابقت . [ ب َ ] (ع مص ) آمیختن قروت را. (منتهی الارب ). آمیختن کشک را. (ناظم الاطباء).
بقطلغتنامه دهخدابقط. [ ب َ ] (ع اِ) قماش و متاع خانه . (ناظم الاطباء). قماش خانه . (منتهی الارب ). رخت و متاع خانه . (آنندراج ).
بقثلغتنامه دهخدابقث . [ ب َ ] (ع مص ) درهم آمیختن کار خود را، و کذلک بقث طعامه و بقث حدیثه . (ناظم الاطباء). خلط کردن چیزی را، و کذا بقث طعامه حدیثه . (منتهی الارب ).