بیلانلغتنامه دهخدابیلان . (فرانسوی ، اِ) در اصطلاح بانکی به معنای ترازنامه است . (از یادداشت مؤلف ) (از لغات فرهنگستان ). توازن . (یادداشت مؤلف ). موازنه ٔ دخل و خرج حالت دارائی تاجر. نمودار حساب دخل و خرج بازرگان .- بیلان بستن ؛ تراز بستن .
بیلانفرهنگ فارسی معین[ فر. ] ( اِ.) صورت ریز دارایی و بدهی شرکت ها و مؤسسات که معمولاً در آخر سال مالی تهیه شود، ترازنامه (فره ).
بلیانلغتنامه دهخدابلیان . [ ب َل ْ ] (اِخ ) نام خضر پیغمبر علیه السلام است که برادرزاده ٔ الیاس پیغمبر باشد. (برهان ).
بیلگانلغتنامه دهخدابیلگان . [ ب َ ل َ ] (اِخ ) مؤلف مجمع الفصحاء نویسد: بیلقان که صاحب برهان با قاف نوشته است یقیناً با «گ » بوده و بیلقان معرب آن است . رجوع به بیلقان شود.
بلیانلغتنامه دهخدابلیان .[ ب َل ْ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای کازرون و آنجا محل و مرقد اولیأاﷲ بسیار است . گویند خضر علیه السلام آن قریه را بنا کرده است و منسوب به نام نامی خود ساخته است . (برهان ). از مضافات کازرون شیراز است و از آنجاست اوحدالدین عبداﷲبن ضیاءالدین مسعود بلیانی . (ریاض العار
بیلان رودبارلغتنامه دهخدابیلان رودبار. [ ] (اِخ ) ناحیتی است خرد به دیلمان از دیلم خاصه . (حدود العالم ).
ترازنامهفرهنگ فارسی عمیدسیاههای که بنگاهها در آخر سال مینویسند و دارایی و بدهی خود را در آن معین میکنند؛ بیلان.
ترازنامهفرهنگ فارسی معین( ~. مِ یا مَ) (اِمر.) بیلان ؛ نوشته ای که در آن میزان درآمد، دارایی ، بدهی و بستانکاری یک مؤسسه در یک دورة معین در آن ثبت شده باشد.
بیلان رودبارلغتنامه دهخدابیلان رودبار. [ ] (اِخ ) ناحیتی است خرد به دیلمان از دیلم خاصه . (حدود العالم ).
سبیلانلغتنامه دهخداسبیلان . [ ] (اِخ ) محلتی بوده است در اصفهان که بنام همان دیه باز خوانده شده است : و شهر [ اصفهان ] فراخ گشت در خلافت منصور، و این پانزده پاره دیه بوده که همه صحرای آن خانه ها ساختند و بهم پیوست و محلتهارا بدان نام دیها بازخوانند چون با طوفان ... سبیلا