بیمارداریلغتنامه دهخدابیمارداری . (حامص مرکب ) مریض داشتن . مریض داری . || پرستاری و مواظب بیمار بودن . (ناظم الاطباء). پرستاری بیمار. بیماربانی . بیماروانی . پرستاری . تمریض . (یادداشت مؤلف ) : بود بیماری شب جان سپاری ز بیماری بتر بیمارداری . <p class="author"
بیماردارلغتنامه دهخدابیماردار. (نف مرکب ) مریض دار. که او را بیمار و رنجور باشد. || آنکه متعهد خدمت بیمار باشد. (آنندراج ). پرستار و مواظب شخص بیمار. (ناظم الاطباء). پرستار. پرستان . بیماروان . بیماربان . (یادداشت مؤلف ) : هرکجا باشددلی می چیند از چشم تو دردهرکجا
ناخوش داریلغتنامه دهخداناخوش داری . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (حامص مرکب ) در تداول ، پرستاری بیمار. بیمارداری . تیمارداری بیمار.
ناخوش دارلغتنامه دهخداناخوش دار. [ خوَش ْ / خُش ْ ] (نف مرکب ) در تداول ، که بیماردار است . که بیمارداری می کند. که پرستاری بیماری بعهده ٔ اوست .