بینابینلغتنامه دهخدابینابین . [ ب َ ب َ / ب ِ ب ِ ] (ق مرکب ) بین بین . میانه ٔ خوب و بد یعنی نه خوب و نه بد. (ناظم الاطباء). رجوع به بین بین شود.
سازوکار بینابینیborderline mechanismواژههای مصوب فرهنگستانمراحل مختلف یک واکنش که حد واسط بیشترین و کمترین درجه است
سازوکار بینابینیborderline mechanismواژههای مصوب فرهنگستانمراحل مختلف یک واکنش که حد واسط بیشترین و کمترین درجه است
مسافت دید بینابینیintermediate sight distanceواژههای مصوب فرهنگستانمسافت لازم برای توقف دو خودرو برای اجتناب از برخورد، در مسیر دو طرفه
فراشارششناسیmetarheologyواژههای مصوب فرهنگستانشاخهای از شارششناسی که بینابین درشتشارششناسی و ریزشارششناسی قرار میگیرد
شارۀ اَبَربحرانیsupercritical fluidواژههای مصوب فرهنگستانفاز سیال بینابین مایع و گاز که در دمای بالاتر از نقطۀ بحرانی حاصل میشود