بیکارهفرهنگ مترادف و متضادبیمصرف، تنبل، تنپرور، کاهل، لش، مفتخوار، مهمل، ول، ولگرد، بیهودهگرد، هرزهگرد، ولو، هنجام، هیچکاره ≠ زرنگ، شاغل
بیکاریةلغتنامه دهخدابیکاریة. [ ب َ ری ی َ ] (ع اِ) بَیْکار بمعنی پرگار است و دزی در ذیل قوامیس العرب احتمال میدهد که بمعنای صفحه ای باشد که بر روی آن بوسیله ٔ پرگار اندازه ای را ترسیم کنند. (از دزی ج 1 ص 136).
بقاریةلغتنامه دهخدابقاریة. [ ب َق ْ قا ری ی َ ] (ع ص ) چوب استوار و محکم . (ناظم الاطباء). || چوب دستی سخت : عصا بقاریة. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عصای سخت . (آنندراج ذیل بقاری ) .
بکارةلغتنامه دهخدابکارة. [ ب َ رَ ] (ع اِمص ) دوشیزگی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (غیاث ). عُذْرَت . (منتهی الارب ). و رجوع به بکارت شود. || دوشیزه بودن . (ناظم الاطباء). دختر بودن .
بکارةلغتنامه دهخدابکارة. [ ب ِ / ب َ رَ ] (ع اِ) ج ِ بَکر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به بکر شود. || اشتر جوان . (مهذب الاسماء).