بیکرلغتنامه دهخدابیکر. [ ] (اِ) این کلمه مرادف بندآب در نسخه ای از لغت نامه ٔ اسدی در کلمه ٔ ورغ آمده است : ورغ بندآب باشد یعنی بیکر (؟).
بیکرلغتنامه دهخدابیکر. [ ب ِ ک ِ ] (اِخ ) (جزیره ٔ...) جزیره ای کوچک مرجانی بمساحت 2/6 کیلومتر مربع در اقیانوس کبیر مرکزی نزدیک استوا متعلق به ایالات متحده ٔ امریکا. (از دائرة المعارف فارسی ).
استخوانبُری بیکر و هیلBaker and Hill osteotomyواژههای مصوب فرهنگستانبرش پاشنه و وارد کردن گوِهای از استخوان در آن برای اصلاح تغییر شکل استخوان مچ پا
بیقرلغتنامه دهخدابیقر. [ ب َ ق َ ] (ع اِ) جولاهه . (منتهی الارب ) گرجین . ج ، بَیاقِر. (مهذب الاسماء).
بیکربناتلغتنامه دهخدابیکربنات . [ ک َ ب ُ ] (فرانسوی ، اِ) بیکربونات . ملح اسیدی اسید کربونیک (H2co3). بعبارت دیگر، جسم حاصل از اسید کربونیک درصورتی که فلزی جانشین نصف ئیدروژن آن گردد، مانند بیکربنات سودیوم (Na <span class="hl" d
بیکربناتلغتنامه دهخدابیکربنات . [ ک َ ب ُ ] (فرانسوی ، اِ) بیکربونات . ملح اسیدی اسید کربونیک (H2co3). بعبارت دیگر، جسم حاصل از اسید کربونیک درصورتی که فلزی جانشین نصف ئیدروژن آن گردد، مانند بیکربنات سودیوم (Na <span class="hl" d