بیگاریلغتنامه دهخدابیگاری . (حامص ) نسبت به بیگار است . کار اجباری بی مزد. (یادداشت مؤلف ). کار بی مزد. کار رایگان . سخره . شاکار. شایگان : از عبدالملک نقاش مهندس شنودم که روزی پیش سرهنگ بوعلی کوتوال گفت هفت بار هزار هزار درم نفقات شده است بوعلی گفت مرا معلوم است که
قضیۀ رستۀ بئرBaire category theoremواژههای مصوب فرهنگستانقضیهای که بر طبق آن هر فضای سنجهای کامل یک مجموعۀ رستهدوم است
تاسماهی بائر بایکالیAcipenser baerii baicalensisواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ تاسماهیان و راستۀ تاسماهیسانان و بالاراستۀ بالهشعاعیداران که ازنظر رنگ بسیار متنوعاند: از خاکستری روشن تا قهوهای تیره در پشت و پهلوها، و از سفید تا مایل به زرد در قسمت زیرین بدن
بارگُنجـ دوبهبَرcontainer barge carrierواژههای مصوب فرهنگستانکشتیای که برای حمل همزمان دوبه و بارگُنج طراحی و ساخته شده است
آیش پاییزهblack fallow, naked fallow, bare fallow, bare summer fallowواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آیشگذاری که در آن در طول یک فصل زمین زراعی را شخم میزنند و بدون کشت رها میکنند
اجارۀ صرفاً کشتیbareboat charter, demise charter, bare-hull charter, bare-pole charterواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اجارۀ زمانی که در آن اجارهکننده کشتی را بدون خدمه و ملزومات اجاره میکند و بسیاری از اختیارات مالک کشتی را دارد