تاباکلغتنامه دهخداتاباک . (اِ) تپیدن و اضطراب و بیقراری و تب داشتن و مصدر آن تپیدن و بطاء معرب است . (آنندراج ذیل تاپاک ) : از غم و غصه دل دشمنت بادگاه در تاباک و گاهی در سنخج .منصور منطقی .رجوع به تاپاک در همین لغت نامه شود.
تاباقلغتنامه دهخداتاباق . (اِ) چوب دستی را گویند و آن چوب گنده ای است که بیشتر قلندران بر دست گیرند. (آنندراج ) (برهان ).
طاباقلغتنامه دهخداطاباق . (ع اِ) خشت پخته ٔ کلان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آجر بزرگ . (فهرست مخزن الادویه ).
طاباقفرهنگ فارسی معین[ معر. ] (اِ.) = طابق : 1 - ظرف آهنی مدور که بر آن نان پزند، تابه . 2 - خشت پختة بزرگ ، آجر بزرگ .
تنباکولغتنامه دهخداتنباکو. [ تَم ْ ] (اِ) برگ معروف ، در مآثر رحیمی آورده که تنباکو از طرف فرنگ به دکن آمد و از آنجا در هند از عهد اکبر شاه رواج یافت .... (از آنندراج ). ظاهراً قسمی از ماهی زهرج جبلی که قلومس نامند بوده باشد. چه در ماهیت به قسم سیم او شبیه و در سمیت نسبت بماهی به او مشابه و قسم
گاورسلغتنامه دهخداگاورس . [ وِ / وَ ] (اِ) معرب آن جاورس ، دانه ای شبیه به ارزن که بیشتر به کبوتران دهند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بطوری که از تقریر صاحب تحفة المؤمنین و غیره معلوم میشود غله ای است که به فارسی ارزن و به هندی چینا نامند و صاحب مصطفوی نوشته که