تابستانلغتنامه دهخداتابستان . [ ب َ / ب ِ ](اِ مرکب ) از تاب و ستان (پسوند) بمعنی زمان تابش وفصل گرما، یکی از چهار فصل سال بین بهار و پائیز. (نقل از حاشیه ٔ برهان چ معین ). هر گاه که آفتاب به اول سرطان رسد تا باول میزان تابستان باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). موسم
تابستانفرهنگ فارسی عمیددومین فصل سال، بعد از بهار و قبل از پاییز، مرکب از سه ماه تیر، مرداد، و شهریور. در این فصل روزها از همهوقت درازتر و اشعۀ خورشید به عمود نزدیکتر و هوا گرمتر است.
تابستان نشینلغتنامه دهخداتابستان نشین . [ ب َ / ب ِ ن ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان املش بخش رودسر شهرستان لاهیجان در 15 هزارگزی جنوب رودسر 5 هزارگزی جنوب املش ، جلگه معتدل ومرطوب با <span class="hl" dir
تابستانقلغتنامه دهخداتابستانق . [ ب ِ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهار دانگه بخش هوراند شهرستان اهر 16 هزارگزی شمال هوراند 31/5 هزارگزی جاده ٔ شوسه ٔ اهر کلیبر کوهستانی معتدل مایل بگرمی ، مالاریائی 164</
تابستانیلغتنامه دهخداتابستانی . [ ب ِ / ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به تابستان ، صیفی . آنچه که مخصوص این فصل باشد: خانه ٔ تابستانی . لباس تابستانی . ازض ٌ مصیفه ؛ زمین تابستانی . (منتهی الارب ). مکان ٌ مصیف ؛ جای تابستانی . (منتهی الارب ). مکان ٌ مصیوف ؛ جای تابستانی
تابستانخوابیaestivation 2/ estivation 2, summer dormancy, torpidityواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ تغییراتی که براثر گرما و خشکی در بعضی از موجودات زنده رخ میدهد و آنها را به حالت رخوت فرومیبرد
تابستانیaestival 1/ estival 1واژههای مصوب فرهنگستانویژگی آن دسته از پدیدههای مربوط به نمو که در فصل تابستان اتفاق میافتد
تابستان نشینلغتنامه دهخداتابستان نشین . [ ب َ / ب ِ ن ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان املش بخش رودسر شهرستان لاهیجان در 15 هزارگزی جنوب رودسر 5 هزارگزی جنوب املش ، جلگه معتدل ومرطوب با <span class="hl" dir
تابستانقلغتنامه دهخداتابستانق . [ ب ِ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهار دانگه بخش هوراند شهرستان اهر 16 هزارگزی شمال هوراند 31/5 هزارگزی جاده ٔ شوسه ٔ اهر کلیبر کوهستانی معتدل مایل بگرمی ، مالاریائی 164</
تابستانیلغتنامه دهخداتابستانی . [ ب ِ / ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به تابستان ، صیفی . آنچه که مخصوص این فصل باشد: خانه ٔ تابستانی . لباس تابستانی . ازض ٌ مصیفه ؛ زمین تابستانی . (منتهی الارب ). مکان ٌ مصیف ؛ جای تابستانی . (منتهی الارب ). مکان ٌ مصیوف ؛ جای تابستانی
تابستانخوابیaestivation 2/ estivation 2, summer dormancy, torpidityواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ تغییراتی که براثر گرما و خشکی در بعضی از موجودات زنده رخ میدهد و آنها را به حالت رخوت فرومیبرد