نخyarnواژههای مصوب فرهنگستانمحصولی با سطح مقطع بسیار کم که از تابیدن یک رشته یا کنار هم قرار گرفتن الیاف با تابیدن یا بدون تابیدن به دست میآید
فروتابیدنلغتنامه دهخدافروتابیدن . [ ف ُ دَ ] (مص مرکب ) تابیدن به پائین . از بالا تابیدن : زیرا که اگر به چه فروتابدمه را نشود جلالت ماهی . ناصرخسرو.رجوع به تابیدن شود.
خودتابیلغتنامه دهخداخودتابی . [ خوَدْ / خُدْ ] (حامص مرکب ) عمل پیچیدن بخود بدون تابیدن . تابیدن بدون پیچاندن .
نتابیدنلغتنامه دهخدانتابیدن . [ ن َ دَ ] (مص منفی ) مقابل تابیدن . رجوع به تابیدن شود. || طاقت نیاوردن . برنتافتن .