تاتلیلغتنامه دهخداتاتلی . [ ت ِ ] (اِ) سفره و دستار خوان را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). دستار خوان باشد. (فرهنگ جهانگیری ). دستر خوان . ساروق : چو خوردم تاتلی برداشت از پیش دعا و شکر نعمت کرد درویش . شیخ جنید خلخالی (از فرهنگ جه
تاتلیفرهنگ فارسی عمیدسفره؛ دستارخوان: ◻︎ چو خوردم تاتلی برداشت از پیش / دعا و شکر نعمت کرد درویش (شیخجنید: لغتنامه: تاتلی).
توتلیلغتنامه دهخداتوتلی . (اِخ ) دهی از دهستان جرگلان است که در بخش مانه ٔ شهرستان بجنورد واقع است و 315 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
توتیلالغتنامه دهخداتوتیلا. [ ت ُ تی ] (اِخ ) پادشاه اوستروگوثها ی ایتالیا در 541 - 552 م . است که بدست نارسس ژنرال ژوستنین مغلوب و مقتول گردید. (از لاروس ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
دسترخوانلغتنامه دهخدادسترخوان . [ دَ ت َ خوا / خا ] (اِ مرکب ) از دستر = دستار + خوان = میز غذا. مخفف دستارخوان است ، چرا که آن جامه ای است که واضع آنرا بجهت پوشیدن خوان طعام وضع کرده و چون طعام خورند آنرا زیر خوان گسترند. (غیاث ) (آنندراج ). سفره ٔ میز. غذا حوله
دستارخوانلغتنامه دهخدادستارخوان . [ دَ خوا / خا ] (اِ مرکب ) دسترخوان . سفره ٔ دراز.(برهان ) (انجمن آرا). سفره ٔ چهارگوشه . (شرفنامه ٔ منیری ). سفره ، و در لهجه ٔ شوشتر «دسارخوان » گویند. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). سفره ، زیرا که آنرا بر بالای خوان کرده در مجل