تاتورهلغتنامه دهخداتاتوره . [ رَ / رِ ] (اِ) چدار و ریسمانی که بر دست و پای اسب و استر گذارند. (آنندراج ) (انجمن آرا). چدار و بخاوی باشد از آهن و ریسمان که بر دست و پای اسب و استر گذارند. (برهان ). شکل و بخاو که بر دست و پای اسب گذارند. چدار و بندی که بر دست و
تاتورهفرهنگ فارسی عمیدگیاهی یکساله از تیرۀ بادمجانیان با برگهای درشت، بدبو، و گلهای شیپوری ارغوانی یا سفید که حاوی مادهای سمّی به نام داتورین است و در معالجۀ آسم، تنگینفس، تشنج، و رماتیسم به کار میرود.
تاتورهفرهنگ فارسی معین( ~.) (اِ.) گیاهی از تیرة بادنجان با برگ های درشت و بدبو و گل های شیپوری قرمز یا سفید.
تاتوره ٔ درختیلغتنامه دهخداتاتوره ٔ درختی . [ رَ ی ِ دِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از اقسام درختی تاتوره که در ایران وجود دارد و آن داتورافاستوزا است این درختچه در بندرعباس کاشته می شود و جزء درختان زینتی است که از خارج وارد شده است . (از درختان جنگلی حبیب اﷲ ثابتی ص 62
تاتوره ٔ درختیلغتنامه دهخداتاتوره ٔ درختی . [ رَ ی ِ دِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از اقسام درختی تاتوره که در ایران وجود دارد و آن داتورافاستوزا است این درختچه در بندرعباس کاشته می شود و جزء درختان زینتی است که از خارج وارد شده است . (از درختان جنگلی حبیب اﷲ ثابتی ص 62
تاتوره ٔ درختیلغتنامه دهخداتاتوره ٔ درختی . [ رَ ی ِ دِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از اقسام درختی تاتوره که در ایران وجود دارد و آن داتورافاستوزا است این درختچه در بندرعباس کاشته می شود و جزء درختان زینتی است که از خارج وارد شده است . (از درختان جنگلی حبیب اﷲ ثابتی ص 62