تاختگاهلغتنامه دهخداتاختگاه . (اِ مرکب ) جایی که در آن اسب را دوانند مسابقه را. پیست . خطی است که اسبهای دونده در اسب دوانی در آن می دوند. (فرهنگستان ).
تاختگاهفرهنگ فارسی عمید۱. جای تاختوتاز؛ جای دوانیدن اسب.۲. (ورزش) در مسابقات اسبسواری، خطی که اسبهای دونده روی آن میدوند.
تاختگاهفرهنگ فارسی معین(اِمر.) 1 - جایی برای تمرین اسب - سواری . 2 - خطی که اسب های دونده در اسب دوانی در آن می دوند.
تاختهلغتنامه دهخداتاخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) تافته . (جهانگیری ). تافته است که از تابیدن ریسمان و ابریشم است . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). ریسمان باریک باشد سخت . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). تارریسمان تاب خورده باشد یع
توختهلغتنامه دهخداتوخته . [ تو ت َ / ت ِ ] (ن مف ) اداکرده . گزارده . (برهان ) (آنندراج ). اسم مفعول از توختن . (حاشیه ٔبرهان چ معین ). اداشده . (ناظم الاطباء) : وامی است دوست را ز ره عشق بر تو جان لیکن مباد توخته صدسال وام تو.<
مضمارلغتنامه دهخدامضمار. [ م ِ ] (ع اِ) جای ریاضت دادن اسب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). میدان اسب دوانی و جای ریاضت دادن اسب . (ناظم الاطباء). در غیاث نوشته که مضمار صیغه ٔ اسم است از ضَمر و ضمر در لغت به معنی لاغری است و معمول عربان چنان است که اول اسبان را فربه کنند و بعد بتدریج می گردانند پ