تاخردیکشنری عربی به فارسیپس افت , تاخير , کم هوشي , عدم رشد فکري , شتاب منفي , ديرکرد , تاخير ورود , دير امدن
تاخرفرهنگ مترادف و متضاد۱. پسافتادگی، پسی ۲. پسماندن، عقب افتادن، دنبال ماندن، واپسماندن ۳. دیر شدن ≠ تقدم
تأخرلغتنامه دهخداتأخر. [ ت َ ءَخ ْ خ ُ ] (ع مص ) واپس شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از ترجمان علامه ٔ جرجانی ). پس ماندن . (منتهی الارب )(آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). آخر افتادن .(فرهنگ نظام ). ضد تقدم و متأخر ضد متقدم باشد. || درنگ کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).<br
تأخیرلغتنامه دهخداتأخیر. [ ت َءْ ] (ع مص ) واپس افکندن . (تاج المصادر بیهقی ) (از دهار). سپس گذاشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). واپس گذاشتن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). واپس بردن . (آنندراج ). تعقیب و تعویق . (فرهنگ نظام ). با لفظ کردن و آوردن مستعمل است . (آنندراج ). با لفظ انداختن و کرد
تأخرلغتنامه دهخداتأخر. [ ت َ ءَخ ْ خ ُ ] (ع مص ) واپس شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از ترجمان علامه ٔ جرجانی ). پس ماندن . (منتهی الارب )(آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). آخر افتادن .(فرهنگ نظام ). ضد تقدم و متأخر ضد متقدم باشد. || درنگ کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).<br