تاراندهلغتنامه دهخداتارانده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از تاراندن . پراکنده شده . ازهم پاشیده . فراری شده . رجوع بتاراندن شود.
تارانیدهلغتنامه دهخداتارانیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از تارانیدن . پراکنده شده . ازهم پاشیده . فراری شده . رجوع به تاراندن و تارانده و تارانیدن شود.
راهبرد قیمتگذاری تارانشیpredatory pricing strategyواژههای مصوب فرهنگستانروشی برای قیمتگذاری کالاها و خدمات که در آن قیمتها چنان پایین تعیین میشود که هم رقبا از بازار تارانده شوند و هم ورود رقبای بالقوه دشوار یا ناممکن شود
تارانیدهلغتنامه دهخداتارانیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از تارانیدن . پراکنده شده . ازهم پاشیده . فراری شده . رجوع به تاراندن و تارانده و تارانیدن شود.