ترجمه مقاله

تارک

tārak

۱. فرق سر؛ میان سر: ◻︎ چو دانی که ایدر نمانی دراز / به تارک چرا برنهی تاج آز (فردوسی: ۲/۴۱۹)، ◻︎ دیده بر تارک سنان دیدن / خوش‌تر از روی دشمنان دیدن (سعدی: ۱۴۱).
۲. [مجاز] اوج.

۱. راهب، تارک دنیا
۲. برق، چکاد، سر، فرق، فرق سر، مفرق، هامه، هباک
۳. راس، قله، نوک
۴. اوج ≠ حضیض
۵. کلاهخود، مغفر
۶. تار کوچک، رشته باریک

ترجمه مقاله