تاریکیلغتنامه دهخداتاریکی . (حامص ) (از: تاریک + «َی »، پسوند مصدری ) پهلوی تاریکیه ، گیلکی تاریکی ، فریزندی و نطنزی تاریکی ، یرنی تاریکی ، گورانی تاریکی . ظلمت . تیرگی . سیاهی . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). و بدین معنی در آنندراج نیز آمده است ضد روشنی . تیرگی و سیاهی در شب و غیره . (فرهنگ نظا
تاریکیفرهنگ فارسی عمید۱. تیرگی؛ سیاهی؛ ظلمت.۲. (اسم) جای تاریک.۳. [مجاز] پیچیدگی.۴. [قدیمی، مجاز] گمراهی.۵. [قدیمی، مجاز] ناراحتی؛ افسردگی.
تارکیلغتنامه دهخداتارکی . (اِخ ) شهری است در روسیه (ماوراء قفقاز، ایالت داغستان ) نزدیک خلیج «تارکی » (دریای خزر) که 4000 تن سکنه دارد و شغل مردم پرورش کرم ابریشم است .
طارقچیلغتنامه دهخداطارقچی . [ رِ ] (اِخ ) طایفه ٔ مغول به زبان اهل خراسان . (فرهنگ شعوری ج 2 ص 166). منظور از زبان خراسان ظاهراً زبان سکنه ٔ صحرای ترکمان و اراضی ترکمان نشین باشد.
تارکی نیوسلغتنامه دهخداتارکی نیوس . (اِخ ) (ارجمند) لوسیوس تارکینیوس سوپربوس . هفتمین و آخرین پادشاه روم ، نوه ٔ دختری «تارکی نیوس قدیم » ، متوفی بسال 494 ق . م . و داماد «سرویوس تولیوس » . وی با کشتن پدرزنش صاحب تاج و تخت گردید و با وضع ظالمانه ای بر مردم حکومت کر
تاریکی بیناییلغتنامه دهخداتاریکی بینایی . [ کی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نقصان فعل حاسه ٔ بینائی : کُمْنة؛ تاریکی بینایی . (منتهی الارب ).
تاریکی روزلغتنامه دهخداتاریکی روز. [ کی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مجازاً بمعنی سختی ایام آمده : تاریکی روز از فغان است ، الجزع عند البلاء تمام المحنة. الجزع اتعب من الصبر. (علی علیه السلام )؛ رنج بی آرامی و ناشکیبایی بیش از رنج بر شکیبایی باشد. (از امثال و حکم دهخدا ج <sp
تاریکی غلیظلغتنامه دهخداتاریکی غلیظ. [ کی ِ غ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تاریکی غلیظ از بلاهائی بود که خداوند عالم بر مصر فرودآورد (سفر خروج 10:21:23) و دور نیست که این مطلب در اثر بخار کثیفی بود ک
تاریکی کورکیلغتنامه دهخداتاریکی کورکی . [ ری رَ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) در تداول عامه ، کاری را از روی نادانی انجام دادن یا راهی را در ظلمت پیمودن .
تاریکی بیناییلغتنامه دهخداتاریکی بینایی . [ کی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نقصان فعل حاسه ٔ بینائی : کُمْنة؛ تاریکی بینایی . (منتهی الارب ).
تاریکی روزلغتنامه دهخداتاریکی روز. [ کی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مجازاً بمعنی سختی ایام آمده : تاریکی روز از فغان است ، الجزع عند البلاء تمام المحنة. الجزع اتعب من الصبر. (علی علیه السلام )؛ رنج بی آرامی و ناشکیبایی بیش از رنج بر شکیبایی باشد. (از امثال و حکم دهخدا ج <sp
تاریکی غلیظلغتنامه دهخداتاریکی غلیظ. [ کی ِ غ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تاریکی غلیظ از بلاهائی بود که خداوند عالم بر مصر فرودآورد (سفر خروج 10:21:23) و دور نیست که این مطلب در اثر بخار کثیفی بود ک
تاریکی کورکیلغتنامه دهخداتاریکی کورکی . [ ری رَ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) در تداول عامه ، کاری را از روی نادانی انجام دادن یا راهی را در ظلمت پیمودن .
بازکنانش در تاریکیdark reactivationواژههای مصوب فرهنگستانسازوکاری زیمایهای که در آن دنای آسیبدیده بدون کمک نور ترمیم میشود متـ . بازفعالسازی در تاریکی ترمیم در تاریکی dark repair
سازگاری با تاریکیdark adaptationواژههای مصوب فرهنگستانسازگاری چشم با تاریکی یا نیمهتاریکی براثر ساخته شدن رودوپسین (rhodopsin) در یاختههای استوانهای شبکیه