تاقیللغتنامه دهخداتاقیل . (اِخ ) نام قومی است : ...که بدان ناحیه کسهااند بسیار، مر آن قوم را که تارس و تاقیل خوانند و با این جابلق و جابلس بتعصب است (اند) و همیشه با ایشان شب و روز حرب ساخته باشند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه ). پس جبرئیل علیه الس
تآکللغتنامه دهخداتآکل . [ ت َ ک ُ ] (ع مص ) با هم خوردن . || کشتن دلیران بعضی مر بعض را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ثاقللغتنامه دهخداثاقل . [ ق ِ ] (ع ص ) سخت بیمار. || بیماری که بیماریش سنگین شده : اصبح ثاقلاً؛ سخت بیمار گردید. بیماری وی سنگین شد. || دینار ثاقل ؛ دینار درست و کامل . ج ، ثَواقل .
ثاکللغتنامه دهخداثاکل . [ ک ِ ] (ع ص ، اِ) نعت مذکر و مؤنث از ثکل . || فرزندمرده . || زن یا مرد فرزند یا دوست گم کرده .
تآکلدیکشنری عربی به فارسیفرساييدن , خوردن , ساييدن , فاسدکردن , ساييده شدن , فرسايش , سايش , فساد تدريجي , تحليل , ساييدگي
تارسلغتنامه دهخداتارس . [ ] (اِخ ) نام قومی است : علی علیه السلام گفت چرا چندین خلق را نوبت همی بایدداشتن ، آنجا پیغمبر علیه السلام گفت از جهت آن را که بدان ناحیه کسهااند بسیار مر آن قوم را که تارس و تاقیل خوانند و با این جابلق و جابلس بتعصب است . (ترجمه ٔ تفسیر طبری بلعمی )... پس جبرئیل علیه
شهریارلغتنامه دهخداشهریار. [ ش َ ] (اِخ ) ابن تافیل (ودر نسخه ای از بدایع الازمان : تاقیل ). امیر عمان بروزگار ملک قاورد، و قاورد به عمان لشکر کشید و پس از غارت عمان امارت باز وی داد و هم شحنه ای از دست خود بدانجا بنشاند. (بدایع الازمان چ طهران ص 8، <span class