تالکلغتنامه دهخداتالک . (اِ) از سنگهای معدنی که بشکل ورقه ورقه یافت شود که آن را صلایه کنند و در طب و صنعت بکار برند و طلق معرب آن است . رجوع به کتاب ماللهند بیرونی ص 92 س 13 و طلق و تلک در همین لغت نامه شود.
تالقدیکشنری عربی به فارسیتابش , درخشندگي , برق , زيرکي , استعداد , شيد , تابندگي , تشعشع , پرتو , درخشش , برق زدن
تألقلغتنامه دهخداتألق . [ ت َ ءَل ْ ل ُ ] (ع مص ) درخشیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). درخشیدن و روشنائی دادن . (از اقرب الموارد). || تألق زن ؛ زینت دادن زن خود را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). || ت
طالقلغتنامه دهخداطالق . [ ل ِ ] (ع ص ) زن رها شده از قید نکاح . (منتهی الارب ). زن طلاق داده . طلاق گرفته . مُطلّقه . زن ِ آزاد شده از بندِ زوجیت . || صاحب رهائی . رَها. (غیاث اللغات ). یَله . آزاد. || طلاق گوینده . طلاق دهنده . ج ، طُلَّق . || ناقةٌ طالق ؛ ناقه ٔ بی مهار بر سر خود گذاشته . (
تالکانلغتنامه دهخداتالکان . [ ] (اِخ ) صاحب انجمن آرا و به تبعیت او مؤلف آنندراج ، طالقان را معرب این کلمه دانسته اند: «تالکان و تلکان ، نام دو ولایت است یکی در خراسان و دیگری در حوالی شهر قزوین که نخست تلک ، که سنگی است سفید و براق و معرب آن طلق ، در آنجایافته شد، بنابراین ، این نام یافت و طا
تالکونلغتنامه دهخداتالکون . [ ل ِ ن َ ] (اِخ ) از طوایف شمال هند طبق نوشته ٔ باچ پران . رجوع به ماللهند بیرونی ص 152 شود.
تالکیلغتنامه دهخداتالکی . (اِ) گشنیز صحرایی باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ). گشنیز کوهی . (برهان ) (آنندراج ). گشنیج دشتی . (شرفنامه ٔ منیری ). گشنیز بری . (ناظم الاطباء). تالگی . (ناظم الاطباء). و رجوع به تالگی شود.
تالکانلغتنامه دهخداتالکان . [ ] (اِخ ) صاحب انجمن آرا و به تبعیت او مؤلف آنندراج ، طالقان را معرب این کلمه دانسته اند: «تالکان و تلکان ، نام دو ولایت است یکی در خراسان و دیگری در حوالی شهر قزوین که نخست تلک ، که سنگی است سفید و براق و معرب آن طلق ، در آنجایافته شد، بنابراین ، این نام یافت و طا
تالکونلغتنامه دهخداتالکون . [ ل ِ ن َ ] (اِخ ) از طوایف شمال هند طبق نوشته ٔ باچ پران . رجوع به ماللهند بیرونی ص 152 شود.
تالکیلغتنامه دهخداتالکی . (اِ) گشنیز صحرایی باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ). گشنیز کوهی . (برهان ) (آنندراج ). گشنیج دشتی . (شرفنامه ٔ منیری ). گشنیز بری . (ناظم الاطباء). تالگی . (ناظم الاطباء). و رجوع به تالگی شود.