تاهولغتنامه دهخداتاهو. (اِ) عرق شراب . (برهان ) (ناظم الاطباء). نوعی از شراب . (غیاث اللغات ). شراب عرقی . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا). جوهر شراب است که آن را عرق گویند. (آنندراج ) (انجمن آرا).ماده ای مایع و مسکری که از تقطیر شراب و یا کشمش و یا خرمای تخمیرشده در آ
تاهوفرهنگ فارسی عمیدعرقی که از تقطیر شراب یا کشمش گرفته شود: ◻︎ چشمهٴ خورشید را در ته نشاند / عکس ساقی کرتهٴ تاهو نماند (امیرخسرو: لغتنامه: تاهو).
کلید جهشtab key, tab 2واژههای مصوب فرهنگستانیکی از کلیدهای صفحهکلید رایانه که فشار دادن آن باعث انتقال مکاننما به بخش خاصی از متن، مانند آغاز بند یا خانۀ بعدی در یک جدول میشود متـ . جهش 2
صفحک پادتوازنanti-balance tab/ antibalance tabواژههای مصوب فرهنگستانصفحکی که بر روی برخی از سطوح فرمان نصب میکنند و همجهت با سطح اصلی حرکت میکند تا گشتاور لولای سطح افزایش یابد
تهولغتنامه دهخداتهو. [ ت ِ ] (اِ) مخفف تیهو است و آن پرنده ای است شبیه به کبک ، لیکن کوچکتر است از کبک . (برهان ) (از آنندراج ). جانوری است که گوشتش لذیذ باشد و آن را تیهو نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). تیهو. (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء) (شرفنامه ٔ منیری ). مخفف تیهو است و آن مرغی است معروف
تهولغتنامه دهخداتهو. [ ت ُ ] (اِ) به معنی تفو است که آب دهن و آب دهن انداختن باشد. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). انداختن آب دهن باشد و آن را تفو نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). آب دهن که تفو نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). تفو و تف و آب دهن و ته . (ناظم الاطباء). تس . (شرفنامه ٔ منیری ) <s
تاهورلغتنامه دهخداتاهور. (ع اِ) ابر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سحاب . (ناظم الاطباء).
تاهوکماشلغتنامه دهخداتاهوکماش . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گلاشکرد در بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در 55 هزارگزی باختر کهنوج و بر سر راه مالرو کهنوج به گلاشکرد واقع است و30 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="
عرقلغتنامه دهخداعرق . [ ع َ رَ ] (ع اِ) خوی حیوان . و گاهی در غیر حیوان هم به استعاره آید. (منتهی الارب ).خوی اندام . (غیاث اللغات ). خوی . (دهار).خوی انسان ودیگر حیوانات و تری که از تن آنان تراوش کند. و گاه در غیر حیوان هم گویند. (ناظم الاطباء).آب پوست است که از ریشه ٔ مویها جاری گردد. و آن
تاهورلغتنامه دهخداتاهور. (ع اِ) ابر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سحاب . (ناظم الاطباء).
تاهوکماشلغتنامه دهخداتاهوکماش . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گلاشکرد در بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در 55 هزارگزی باختر کهنوج و بر سر راه مالرو کهنوج به گلاشکرد واقع است و30 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="