تبحر

tabahhor

معنی

۱. بسیاردانا بودن؛ در امری علم و اطلاع بسیار داشتن.
۲. مهارت.

مترادف

احاطه، استادی، تسلط، توغل، مهارت

برابر پارسی

چیرگی، زبردست

جست‌وجوی دقیق

تبحر

لغت‌نامه دهخدا

تبحر. [ ت َ ب َح ْ ح ُ ] (ع مص ) دور درشدن در علم . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تبقر. (زوزنی ). دریا شدن در علم . (دهار). بسیارعلم شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). علوم بسیار دانستن . (فرهنگ نظام ). تبحر در علم ؛ بسیارعلم گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). تعمق

تبحر

فرهنگ فارسی عمید

۱. بسیاردانا بودن؛ در امری علم و اطلاع بسیار داشتن.۲. مهارت.

تبحر

دیکشنری فارسی به انگلیسی

command, competence, familiarity, intimacy, professionalism, proficiency

تبحر

فرهنگ فارسی معین

(تَ بَ حُّ) [ ع . ] (مص ل .) بسیار دانا بودن ، در علمی مهارت بسیار داشتن .

تبحر

فرهنگ مترادف و متضاد

احاطه، استادی، تسلط، توغل، مهارت

جست‌وجوی هم‌آوا

تبعیر

لغت‌نامه دهخدا

تبعیر. [ ت َ ] (ع مص ) پاک ساختن روده از آنچه در آن باشد چون پشگل و مانند آن .(از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). بیرون کردن پشگل را که در روده بود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).

تبهر

لغت‌نامه دهخدا

تبهر. [ ت َ ب َهَْ هَُ ] (ع مص ) پر گردیدن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || روشن شدن ابر. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).

تبحر داشتن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

command

تبحر موسیقیایی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

musicianship

دارای تبحر

دیکشنری فارسی به انگلیسی

proficient, well-grounded

جست‌وجوی مشابه

تبحر داشتن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

command

تبحر موسیقیایی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

musicianship

دارای تبحر

دیکشنری فارسی به انگلیسی

proficient, well-grounded

تبحر در دریانوردی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

seamanship

ملاحظه کاری و تبحر

دیکشنری فارسی به انگلیسی

finesse

جست‌وجوی متن

شمایل‏شناس

iconologist

واژه‌های مصوب فرهنگستان

کسی که در شناخت شمایل‌ها تبحر و تخصص دارد

conversancy

دیکشنری انگلیسی به فارسی

گفتگو، اگاهی کامل، اشنایی کامل، تبحر

ناشیگری

فرهنگ مترادف و متضاد

بیتجربگی، تازهکاری، خامی، ناآزمودگی، ناپختگی ≠ تبحر

سرعت‌ران

sprinter

واژه‌های مصوب فرهنگستان

دوچرخه‌سواری که در دویست‌متر سرعت تبحر دارد

بحرالعلوم

فرهنگ فارسی عمید

۱. دریای دانش‌ها.۲. [مجاز] آن‌که در همۀ علوم تبحر دارد.

جست‌وجوی هم‌آغاز

تبحر داشتن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

command

تبحر در دریانوردی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

seamanship

تبحر موسیقیایی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

musicianship

جست‌وجوی هم‌قافیه

متبحر

لغت‌نامه دهخدا

متبحر. [ م ُ ت َ ب َح ْ ح ِ ] (ع ص ) بسیارعلم . (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). مرد بسیار با علم که در بحر علوم غور کرده و شناوری کرده باشد. (ناظم الاطباء) : فکیف در نظراعیان حضرت خداوندی عز نصره که مجمع اهل دل است و مرکز علمای متبحر. (گلستان چ فروغ

نامتبحر

لغت‌نامه دهخدا

نامتبحر. [ م ُ ت َ ب َح ْ ح ِ ] (ص مرکب ) نااستاد. مبتدی .تازه کار. آنکه تبحر و تخصص در علمی یا فنی ندارد.

مستبحر

لغت‌نامه دهخدا

مستبحر. [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استبحار.منبسط و فراخ گردنده در علم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || شاعر مستبحر؛ شاعر پرگوی . (منتهی الارب ). شاعری بسیارشعر. شاعری پرسخن . شاعری بسیارگوی . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به استبحار شود.

متبحر

فرهنگ فارسی عمید

کسی که در علمی اطلاعات فراوان دارد.

دارای تبحر

دیکشنری فارسی به انگلیسی

proficient, well-grounded

درپیوند

بیشتر بدانید

تبحر

tabahhor

معنی

مترادف

برابر پارسی

جست‌وجوی دقیق

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

دیکشنری فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی معین

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی هم‌آوا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

جست‌وجوی مشابه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

جست‌وجوی متن

واژه‌های مصوب فرهنگستان

دیکشنری انگلیسی به فارسی

فرهنگ مترادف و متضاد

واژه‌های مصوب فرهنگستان

فرهنگ فارسی عمید

جست‌وجوی هم‌آغاز

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

دیکشنری فارسی به انگلیسی