تبددلغتنامه دهخداتبدد. [ ت َ ب َدْ دُ ] (ع مص ) پراکنده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (از اقرب الموارد). پریشان گردیدن . (از منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مُتَبَدِّد نعت است از آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || تبدد الحلی صدرالجاریة؛ گرفت زیور تمام
تبدیدلغتنامه دهخداتبدید. [ ت َ ] (ع مص ) پراکنده کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از قطر المحیط). پریشان کردن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || درمانده گردیدن . || نشسته به نیم خواب رفتن . (از قطر المحیط) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تبضضلغتنامه دهخداتبضض . [ ت َ ب َض ْ ض ُ ] (ع مص ) همه چیز گرفتن برای کسی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). گرفتن همه چیز از کسی . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || اندک اندک گرفتن تمام حق از کسی . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). تمام گرفتن حق ر
تبضیضلغتنامه دهخداتبضیض . [ ت َ ] (ع مص ) بناز و نعمت زیستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تبضبض .
تبادیدلغتنامه دهخداتبادید. [ ت َ ] (ع ص ) (از «ب دد») اتباع ابادیداست : دهبوا تبادید و ابادید؛ رفتند پریشان و متفرق .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به ابادید شود.
متبددلغتنامه دهخدامتبدد. [ م ُ ت َ ب َدْ دِ ] (ع ص ) پریشان ومتفرق . (آنندراج ). پریشان و پراکنده . (ناظم الاطباء). نعت است از تبدد. (منتهی الارب ) : خبر رسید که ختای و تنگوت از امتداد غیبت چنگیزخان مترددرای شده اند و در ایلی و عصیان متبدد گشته . (جهانگشای جوینی ). و رج
تحترفلغتنامه دهخداتحترف . [ ت َ ح َ رُ ] (ع مص ) پریشان و متفرق شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) (از قطر المحیط). تبدّد. گویند: تحترف من یدی ؛ پراکنده شد از دستم . (از اقرب الموارد).
تغطغطلغتنامه دهخداتغطغط. [ ت َ غ َ غ ُ ] (ع مص ) جوشیدن موج دریا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پراکنده گردیدن چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تبدد. (اقرب الموارد).
ترفضلغتنامه دهخداترفض . [ ت َ رَف ْ ف ُ ] (ع مص ) برشاشیده و پریشان شدن . (منتهی الارب ). پراکنده و پریشان شدن . (از ناظم الاطباء). || تفرق و جاری شدن اشک . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || رفتن . || شکسته گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تکسر و تبدد. (اقرب الموارد) (المنجد).
پراکندگیلغتنامه دهخداپراکندگی . [ پ َک َ دَ / دِ ] (حامص ) پراگندگی . پریشانی . تفرّق . تفرقه . تشتت . شمل . تَذعذع . تبدد. شتات . شَت ّ. (منتهی الارب ). شَعَث . (دهار) (منتهی الارب ). افتراق . نَشر. انتشار. تَقعقع. (منتهی الارب ). استشتات :</spa
متبددلغتنامه دهخدامتبدد. [ م ُ ت َ ب َدْ دِ ] (ع ص ) پریشان ومتفرق . (آنندراج ). پریشان و پراکنده . (ناظم الاطباء). نعت است از تبدد. (منتهی الارب ) : خبر رسید که ختای و تنگوت از امتداد غیبت چنگیزخان مترددرای شده اند و در ایلی و عصیان متبدد گشته . (جهانگشای جوینی ). و رج