تبدیللغتنامه دهخداتبدیل . [ ت َ ] (ع مص ) بدل کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). بدل چیزی آوردن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بدل کردن چیزی به چیزی . (آنندراج ). گرفتن چیزی بدل چیزی دیگر. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). عوض کردن چیزی به چیزی . (فرهنگ نظام ). تحویل و تعویض . (ناظم الا
تبدیلفرهنگ فارسی معین(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) دیگرگون کردن ، بدل کردن . 2 - (اِمص .) دگرگون سازی . ج . تبدیلات .
تبدللغتنامه دهخداتبدل . [ ت َ ب َدْ دُ ] (ع مص ) دگرگون گردیدن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تبدیل . تحویل . (ناظم الاطباء) : دل در جهان مبند که با کس وفا نکردهرگز نبود دور زمان بی تبدّلی . <p class="author
تبذللغتنامه دهخداتبذل . [ ت َ ب َذْ ذُ ] (ع مص ) ناحفاظی . ناخویشتن داری . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). عمل نفس خویشتن کردن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). درباختن و نگاه نداشتن چیزی . || بادروزه داشتن خود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). لباس کهنه پوشیدن . (از اقرب الموا
تبذلفرهنگ فارسی عمید۱. درباختن و ترک کردن چیزی: ◻︎ چو عمر دادی دنیا بده که خوش نبود / به صد خزینه تبذل به دانگی استقصا (خاقانی: ۷ حاشیه).۲. خوشرویی کردن.۳. گشادهرویی.
تبدیلاتلغتنامه دهخداتبدیلات . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تبدیل . تغییرات . (ناظم الاطباء). رجوع به تبدیل شود.
تبدیل 1cambiata, nota cambiataواژههای مصوب فرهنگستانپیکرهای چهارنُتی که نُتهای اول و چهارم آن با بخش مقابل فاصلۀ ملایم میسازند و نُتهای دوم و سوم آن به فاصلۀ سوم از هم نقش نُتهای گذر یا گریز یا پهلویی را ایفا میکنند
تبدیل 2conversion 1واژههای مصوب فرهنگستان[روانشناسی] فرایند روانشناختی ناخودآگاهانهای که در آن تکانهها و خاطرهها و خیالها و کلاً آرزوهای واپسزده به نشانههای بدنی یا جسمی تبدیل میشوند [شیمی، مهندسی بسپار، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] 1. تغییر شیمیایی واکنشدهندهها به فراوردهها 2. تغییر شکل همپارها به یکدیگر
تبدیل 3conversion 2واژههای مصوب فرهنگستان1. تغییر جنگل از یک نظام جنگل به نظام دیگر یا از یک گونۀ درختی به گونۀ دیگر 2. تغییر شکل الوارچوب به فراوردهای دیگر
تبدیل 4reformingواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن نفت به فراوردههای فرّارتر که عدد اکتان بالاتری دارند تغییر یابد
تبدیل به احسن کردنلغتنامه دهخداتبدیل به احسن کردن .[ ت َ ب ِ اَ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را به چیزی بهتر بدل کردن . عوض کردن چیزی با چیز دیگری ، چنانکه در مال وقف که بخاطر رعایت وقف مال موقوفه را که در شرف خرابی یا خسران است فروخته جای نیکوتری می خرند.
تبدیل کردنلغتنامه دهخداتبدیل کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عوض کردن . تعویض . بدل کردن . تاخت زدن . مبادله کردن . معاوضه کردن . || گرداندن . تغییر دادن . تحریف کردن : روا نیست در تاریخ تحریف و تغییر و تبدیل کردن . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 463</span
تبدیل یافتنلغتنامه دهخداتبدیل یافتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) تغییر پذیرفتن . تبدیل شدن . تغییر یافتن . تغییر کردن : چون مزاج زشت او تبدیل یافت رفت زشتی از رخش چون شمع تافت . مولوی .رجوع به تبدیل و دیگر ترکیبهای آن شود.
تبدیلاتلغتنامه دهخداتبدیلات . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تبدیل . تغییرات . (ناظم الاطباء). رجوع به تبدیل شود.
تبدیل 1cambiata, nota cambiataواژههای مصوب فرهنگستانپیکرهای چهارنُتی که نُتهای اول و چهارم آن با بخش مقابل فاصلۀ ملایم میسازند و نُتهای دوم و سوم آن به فاصلۀ سوم از هم نقش نُتهای گذر یا گریز یا پهلویی را ایفا میکنند
قابلیت تبدیللغتنامه دهخداقابلیت تبدیل . [ ب ِ لی ی َ ت ِت َ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) قابل تعویض بودن . قابلیت تحویل . قابلیت استحاله در فلزات (اصطلاح فیزیک ). رجوع به قابل تبدیل شود.
دستگاه تبدیلstereoplotter, stereoplotting instrument, restitutive instrument, stereoscopic plotter, stereoscopic plotting instrument, photogrammetric plotter, photo-grammetric plotting instrumentواژههای مصوب فرهنگستاندستگاه ترسیمی که امکان اندازهگیری بر روی مدل برجسته را فراهم میکند و با ابزار نوری یا مکانیکی یا رقمی این اندازهگیریها را به نقشه تبدیل میکند
ریل تبدیلtransition rail, compromise railواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ریل نوردشده با سطح مقطعهای متفاوت در دو سر آن که برای اتصال دو ریلِ دارای مقاطع متفاوت به کار میرود
زیتبدیلbioconversionواژههای مصوب فرهنگستانتبدیل پسماندهای آلی به منبع انرژی بهکمک میکربها در طی فرایندهای زیستی