تبسیدنلغتنامه دهخداتبسیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) تفسیدن است که گرم شدن باشد. (برهان ). گرم شدن . (انجمن آرا) (آنندراج ). تفسیدن . || دارای لبهای ترکیده شدن از شدت گرما. || ناتوان و بی آرام گشتن از گرمی هوا. (ناظم الاطباء). رجوع به تاب و تف و تفسیدن شود.
تبسانلغتنامه دهخداتبسان . [ ت َ ] (نف ، ق ) تبسنده . || در حال تبسیدن . رجوع به تبسیدن و تفسیدن شود. (یادداشت بخط مؤلف ).
تبسیدهلغتنامه دهخداتبسیده . [ ت َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) اسم مفعول از تبسیدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بمعنی گرم شده باشد. (برهان ).گرم شده و آن را تفسیده نیز گویند.(انجمن آرا) (آنندراج ). || ترکیده لب از گرما. (ناظم الاطباء).
تبسانیدنلغتنامه دهخداتبسانیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) تفسانیدن . گرم کردن . گرم داشتن : اِدفاء؛تبسانیدن . (زوزنی ). رجوع به تبسیدن و تفسیدن شود.
تباسیدنلغتنامه دهخداتباسیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) همریشه ٔ تبسیدن ، تفسیدن و تابیدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). از حرارت گرمابیخود شدن و بیشعور گردیدن . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). از گرما بیخود شدن و بی هوش گردیدن . (ناظم الاطباء). تفسیدن نیز تبدیل این لغت است . (انجمن آرا).